抖阴社区

part 90

1.3K 218 181
                                        

مشتاقانه پرسیدم:
- چجوری کمکم کنی؟
گوشیم رو از دستم کشید و از صفحه فنفیک بیرون رفت و در همون حال زمزمه مانند گفت:

- با خوندن اینا به جایی نمیرسی باید برات فیلم آموزشی بذارم
پوزخند کجی روی صورتم نشست و باز گوشی رو که باهاش آدرس سایت های مستهجن خلاف عفت رو سرچ میکرد رو  از دستش کشیدم و گفتم:

- ددی تهیونگت میدونه پسرش آدرس اینجور مراکز علمی تحقیقاتی رو بلده؟ بعدشم ‌زحمت نکش جناب قبل از فنفیک اول چندتا فیلم اموزشی سرچ کردم اتفاقا یه دانشمند کچل زحمت کشی هم داشت خیلی با جزییات آموزش میداد اما تو نمیدونی این فن فیکا یه چیز دیگه ست لعنتی همه چی رو با جزییات توضیح داده

با کنجکاوی پرسید:
- مثلا چی؟
- مثلا تو میدونستی کلمه امن جین هیونگ متینه؟
کوکی متعجب تکرار کرد:
- کلمه امن؟

- آره دیگه یه کلمه ست که اسلیو میگه که ارباب شکنجه رو تموم کنه
-نمیتونم باور کنم که تو همونی که تو لایو تاریخی بنگتن به اسیلو میگفتی یواش. حالا چرا کلمه امنش اسم تو بود

ریز خندیدم و شیطنت امیز گفتم:
- آخه خارج از تخت من پسر کوچولوی شیطون جین هیونگ‌ بودم که از بس اذیت میکردم اسمم از دهنش نمیفتاد همش میگفتن متین بکن متین نکن واسه همین اگه میخواست نامجون هیونگ ادامه بده میگفت متین بکن میخواست بس کنه میگفت متین نکن بعد لعنتی من هر بار اوج هیجان داستان اسم خودم رو میشنیدم میپوکیدم خنده ذهنمم که منحرف دیگه بدتر...

کوکی ضربه اهسته ای به پیشونیش زد و گفت:
- حتی فنا هم شناختنت میدونن پسر کوچولوی دردسر ساز بنگتنی

با خودم فکر کردم دردسر ساز؟ یونگی همیشه اینو بهم میگفت "دردسرساز خونه خراب کن" میشد از دردسر ساز به عنوان کلمه امن استفاده کنم چون تقریبا یه جورایی ورد زبون یونگی بود.

کوکی چیزی توی گوشیم تایپ کرد و یکم بعد گوشی رو دستم داد ازش گرفتم و با بهت به سایتی که برام باز کرده بود نگاه کردم و زیر لبی پرسیدم:
- اینا چیه دیگه؟

- شاپ بزرگسالان. خود من دو سه تا چیز از همین جا خریدم خیلی خوبن
عکس ابزار و وسایل عجیبی که میدیدم رو یکی یکی کنار زدم و با کنجکاوی پرسیدم:

- تو کدومشو خریدی؟
دو تا اسلاید عقب برگشت و یه گوی کریستالی کیوت که سرش یه نگین قرمز داشت نشونم داد و گفت:

- این با یه چیز دیگه که نمیتونم‌ بگم
متعجب نگاهش کردم و بعد مبهوت تر پرسیدم:
- اون یکی دیگه مگه چقدر بدتر از اینه که نمیتونی بگی؟

در حال تند تند رد کردن چند تا اسلاید خرید گفت:
- حالا اون بماند... بیا اینو ببین این یکی خیلی خوبه خودم از اینا دوست داشتم ولی ته هیونگ خوشش نمیاد نذاشت بخرم

I'm not okWhere stories live. Discover now