抖阴社区

                                        

"اگه ژنرال وو جون سالم به در نبره، قسم می خورم که اولین کاری که می کنم اینه که از شر تو و برادرت خلاص بشم، فهمیدی؟!"

بلافاصله بعد از شنیدن تهدیدهای سربازی که بازوش رو به شدت فشار می‌داد، نیشخند اعصاب خوردکنی زد و سعی کرد خودش رو از شر بازوهای مرد خلاص کنه.

"تموم شد؟حالا ولم کن!"

اما مرد که با حرف پسر خشمگین تر شده فشار دستش رو بیشتر کرد و پسر هم متقابلا ناخون هاشو درون گوشت بازوی کیم فرو برد.

"گفتم ولم کن عوضی!"

پسر با درد دستش که طاقت فرسا شده بود در نهایت با عصبانیت فریاد زد و در همان لحظه، فرشته نگهبان جونگکوک، هوسوک، از راه رسید.

هوسوک با دیدن صحنه با عجله به اون‌ها نزدیک شد و دستاش رو روی دست مرد گذاشت.

"ولش کن تهیونگ!"

اما تهیونگ فشار دستش رو محکم تر کرد و جونگکوک هم بلافاصله با ناخن هاش این کار رو کرد، حالا هر دو به چشمای یکدیگر نگاه میکردن، جوری که انگار در حال نبردن.

چند ثانیه بعد، سرباز بازوی پسر رو رها کرد و بی هیچ حرفی از پله ها پایین رفت و هوسوک هم به دنبالش راه افتاد.

پس از رفتن هردو جونگکوک به دیواری ترک برداشته و فرسوده تکیه داد و در حالی که بازوش رو می مالید، با عصبانیت، تمام فحش هاش رو تقدیم مرد کرد.

"حرومزاده عقده ای!"

اون از ستوان کیم تهیونگ متنفر بود‌!

بعد از دقایقی تصمیم گرفت از پله ها پایین بره و با پایین رفتن از پله سوم، وقتی متوجه چیزی شد که بدون توجه رها کرده بود، اخم کرد.

هوسوک از اتاق تاریک و متروکه خارج شده بود؛همونجایی که برادرش بود.

با نتیجه ای که گرفت، به میله های پله ها چسبید و سردردی تمام سرش رو تسخیر کرد.اگه حدسش درست بود، برادرش رو از هوسوک دور می‌کرد.

وقتی اون در نهایت به منطقه ای رسید که به عنوان یک اتاق کوچک برای مراقبت از ژنرال وو ساخته شده بود،جونگکوک سعی کرد حضور دو ستوان رو نادیده بگیره و مستقیما به بدن بیهوش رهبر گروه نزدیک شد.دستش رو روی پیشانیش گذاشت و از اون التماس کرد که تب نداشته باشه و وقتی متوجه شد که فقط عرق کرده، نفس راحتی کشید.اگه تب داشت همه چیز پیچیده و کاملاً غیرقابل کنترل میشد.

"اوضاعش چطوره؟"

هوسوک که روی صندلی دورتر از برانکارد نشسته بود،پرسید.

جونگکوک سرش رو بلند کرد و بدون هیچ حالتی در چشماش که غیر قابل کشفش کرده بود، به اون نگاه کرد.

"تب نداره.این نشونه خوبیه، و واقعاً امیدوارم که همینطوری پیش بره، وگرنه من هیچ آنتی بیوتیکی برای مقابله با تبش ندارم"

??????? ? ??Where stories live. Discover now