抖阴社区

part 37

443 51 45
                                    

با نفرت به مرد نگاه می کرد ، دلش نمی‌خواست مقابل او اشک بریزد ،تمام سعیش را کرد موج هق هق را در خود خفه کند.
دهانش تلخ شده بود، کاش مرد رهایش می کرد تا برود و آن را بشوید.
نگاه هانیبال برافروخته تر از پیش و نفس هایش از قبل هم سوزان تر شده بود ،
هیچ نمی گفت
سکوت مطلق
احتمال می داد که بخاطر کثیف شدن زمین ، عصبانی تر شده
بالاخره ویل بود که سکوت را شکست
+ برو کنار برم دهنمو بشورم.
مرد که انگار حرف های پسر را نمیشنید هیچ واکنشی نشان نداد ، و این ویل را کلافه تر کرد
سعی کرد با احتیاط از کنارش عبور کند ، اما با اولین و کوچک ترین حرکتش مرد دوباره او را به در چسباند
و اجازه هر گونه جا به جایی را از او سلب کرد.
با تند تر شدن نفس هایش به ویل نزدیک تر می شد
پسر نمی‌فهمید هیچ جوره مرد و رفتار هایش را درک نمی کرد.
وقتی به خودش آمد که زبان داغ مرد گوشه گوشه ی دهانش را مزه می کرد.
چشمانش گشاد شده بود ، سعی کرد دهانش را ببندد تا مرد را متوقف کند ، اما هانیبال سفت فکش را گرفته بود و عملا کاری از دستش بر نمی آمد.

مرد که انگار به چشمه ی شیرینِ دیرینه اش رسیده بی وقفه و وحشیانه ، لب و زبان پسر را می بوسید و می مکید.
ویل از سر ناچاری به گردن مرد چنگ انداخته آنقدر محکم که خودش به جای هانیبال دردش گرفت ،
مرد اما تکان نخورد ،
با یک دست هر دو دست ویل را نگه داشت و اجازه ی پیشروی به او نداد.
بالاخره با نفس کم آوردن ویل از او جدا شد.
پسر به محض اینکه نفس کشیدنش به حالت عادی برگشت ، آب دهانش را جمع کرد و با شدت بر روی زمین ریخت.
با تنفری قدیمی نسبت به مرد در صورتش غرید

_ عوضی ترین آدما هم اینجوری خودشون رو به کسی تحمیل نمیکنن!!
تو ولی هر روز داری تو این زمینه رکورد ثبت می کنی!

مرد بالاخره رهایش کرد، نگاهی به سر تا پایش انداخت و سمت میزش رفت.
پسر ولی آنقدر آدرنالین نشات گرفته از خشم در وجودش فوران کرده بود که نتوانست ساکت بنشینید.
یک قدم به جلو برداشت و خیره به مرد که در حال روشن کردن سیگارش بود غرید
_ نمیتونم بیشتر از این باهات یه جا بمونم ، خودم برمی‌گردم..
بالاخره به زبان آورد ، خوب می‌دانست در بدترین شرایط هم خشمش به پای جنون مرد نمی رسد ، اما فقط نمی‌توانست در برابرش سکوت کند.
کمی منتظر واکنش مرد ماند اما او بی توجه سیگارش را دود می کرد..
از خدا خواسته به سمت در رفت که جملات هانیبال
او را در جا میخکوب کرد..

+ برو تا هرکی چشمش بهت افتاد رو کور کنم.

به همین راحتی دو دل شده بود ، در هر جای دیگر از این دنیا اگر چنین حرفی را می شنید آن را یک مبالغه ی کلامی برای نشان دادن شدت احساسات در نظر می گرفت ، اما وقتی پای هانیبال وسط باشد دو دل می شود ، متوقف می شود حتی پشیمان می شود
چرا تهدید های این مرد را انقدر جدی می گرفت و می ترسید؟!
خوب یاد گرفته چگونه پسر را رام خود کند ، عجیب است که خودش وحشی ترین انسانی است که ویل تا به الان شناخته ولی میخواهد اطرافیانش اهلی باشند.

i will not returnWhere stories live. Discover now