A Romantic Way With You | VKook

#جیمین

معذب بودن ، کمترین احساسی بود که من داشتم .

بین یونگی هیونگ و دوست عجیبش‌ ، جونگ‌کوک نشسته بودم و سعی میکردم از بین مکالمه ی پر شور بینشون چیزی متوجه بشم .

جونگ کوک که حالا بحث به دوستش و سفر ججو کشیده شده بود با آه گفت : امیدوارم این سفر حال هیونگ رو خوب کنه . خیلی عجیب و غریب رفتار میکنه .

یونگی هیونگ کمی سرش رو تکون داد و گفت: نگران نباش ، بلاخره دیر یا زود باهاش کنار میاد . عوضی بازی سوچان باعث شد راحت تر با این جدایی اوکی بشم .

× " خوبه هیونگ، نمیدونم چطور اصلا دو سال تموم تحملش کردی ."

یونگی هیونگ لبخند غمگینی زد و گفت : خودم هم نمیدونم .

بی اختیار از ناراحتی یونگی منم ناراحت شدم و بدون اینکه خودم متوجه بشم دستم رو روی دست هیونگ که زیر میز مشت شده بود گذاشتم .

یونگی به صورتم نگاه کرد و لبخندی زد و من از لبخندش وجودم گرم شد ‌.

با احساس گرما و پیچش ، به خودم اومدم و با خجالت عقب کشیدم .

ولی یونگی هیونگ دست بردار نبود و واقعا میخواست من رو راهی بیمارستان کنه .

دستش رو دوباره روی سرم گذاشت و شروع به چرخوندن انگشتانش لای موهام کرد .

و من بین دوراهی اینکه بذارم کار خودش رو بکنه تا این حس خوب از بین نره  یا اینکه قبل از منفجر شدن وجودم با یه بهونه خودم رو کنار بکشم ، گیر کرده بودم .

با صدای جونگ کوک دست هیونگ متوقف شد و به کوک زل زد .

×" هیونگ با موهای اون بدبخت چیکار داری ؟ داری به هم می ریزی استایل جیمین شی رو . "

یونگی هیونگ کمی شوکه به دستش نگاه کرد و عقب کشید .

+" ببخشید جیمین . حواسم نیست . موهات خیلی نرم اند . "

با خجالت گفتم : اشکالی نداره هیونگ .

و سرم رو پایین انداختم چون مطمئن بودم گونه هام قرمز شده .

جونگ کوک ظرف غذا رو کنار گذاشت و روی صندلی ولو شد و با صدای خوشحالی گفت : وای خیلی خوشمزه بود .

ولی به سرعت جدی شد و لبخند خرگوشی ایش رو جمع کرد و به سمت یونگی هیونگ برگشت.

×" هیونگ . میخوام یک چیزی بگم قول بده قاطی نکنی ."

یونگی با تعجب نگاهی به کوک انداخت و گفت : عجیب شدی . حرف جدی اونم تو ؟؟

×" تو هم مثل تهیونگ حرف میزنی . مگه من بلد نیستم جدی باشم ؟"

و با قیافه ای که مثلا قهر کرده ، از یونگی رو گرفت و به من نگاه کرد .

با تعجب داخل ذهنم گفتم « تهیونگ ؟؟ اسم‌ دوستش تهیونگ بود ؟؟ چه عجیب . درست مثل اسم دوست قدیمی من .»