抖阴社区

S2-p5

9 1 0
                                        

رمان اشتباه من (بی ال )
فصل دو
پارت #5

همه‌چی تو چند ثانیه نابود شد.

تارکان یه قدم اومد جلو و بدون ذره‌ای تردید، لوین رو محکم کشید تو بغلش.
– «پسرم... من اومدم.»

لوین خشک شده بود. چشم نمی‌زد. نفس نمی‌کشید. حتی پلک نمی‌زد. صدای سالن، نورها، موزیک، صدای آدم‌ها... همه‌چی انگار محو شده بود.

کایا با یه حرکت لوین رو از بغلش بیرون کشید، ولی چیزی نگفت.
تارکان خواست سمت لورین بره، که اون یکی‌دو قدم عقب رفت. اخماش توهم گره خورده بودن. نفسش تند شده بود، اما نذاشت نشون بده که ترسیده.
تارکان هنوز لبخند کثیفش رو داشت، اومد جلو، دستش رو دراز کرد که لورین رو بگیره.

– «نیا نزدیکم.»
لورین با صدای واضح گفت.
تارکان اهمیتی نداد. یه قدم دیگه جلو رفت، باز خواست دستش رو بگیره.

قبل از اینکه انگشتاش حتی به لورین بخوره،
یامان با خشمی که تو چشماش می‌سوخت، پرید وسط.
محکم، با تمام زورش، دست تارکان رو پس زد.

– «میگه نیا نزدیکش.»

صدای یامان اون‌قدر جدی بود که همه تو سالن برای لحظه‌ای ساکت شدن.

تارکان دستش رو که عقب زده شده بود نگاه کرد. یه لحظه مکث کرد... بعد برگشت رو‌به‌روی یامان. لبخند زد.
یه لبخند زهرآگین.

– «به تو چه؟... باباشم!»

سکوت.
سکوتی که مثل یه پتک کوبیده شد تو سر همه.

نفسا بند اومده بودن.
لارا با چشمای گشاد فقط نگاه می‌کرد. انگار تمام بدنش از کار افتاده بود. پاش قدرت ایستادن نداشت.
هیچ‌کس هیچ‌چیزی نگفت.
فقط صدای موزیکی که دوباره از اسپیکرا بلند شد، اما دیگه هیچ‌کس نمی‌شنیدش.

اون شب، مهمونی تموم شد.
ولی ماجرا...
تازه داشت شروع می‌شد

لوین با یه ضرب در رو باز کرد. رفت سمت لارا که روی مبل نشسته بود. صداش از عصبانیت می‌لرزید:

– «تو چجوری تونستی اینو از ما قایم کنی؟! ها؟! تو... تو اصلاً مادری؟!»

همه خشک‌شون زده بود. حتی صدای نفس کشیدن کسی نمی‌اومد.

لوین داد زد:

– «تو می‌دیدی... خودت می‌دیدی من تو پارک بچه‌ها رو می‌دیدم با باباهاشون... حسودیم می‌شد... بغض می‌کردم...
تو دیدی من چجوری بدون بابا بزرگ شدم... ولی هیچی نگفتی... چون می‌دونستی... می‌دونستی لعنتی...»

بغضش ترکید.
ولی قبل از اینکه کسی چیزی بگه، صدای لورین از پله‌ها پخش شد تو خونه:

– «منم می‌دونستم!»

لوین خشکش زد. سرش چرخید سمت لورین که با صورتِ سرخ، نفس‌نفس‌زنان بالا ایستاده بود.

لورین قدمی اومد جلو. نگاهش پر از خشم بود. اما صداش ثابت، لرزان، اما محکوم‌کننده:

My fault (BL)Where stories live. Discover now