抖阴社区

??????? ???????

957 123 0
                                        


•جيسو•

سايه ي يونگي رو نگاه ميكردم و پُشت سرش راه ميرفتم.

اروم گفتم : "ممنون بابتِ شام" ، اما اون بدونِ اينكه جوابمو بده رفت.
به سرعت سمتش دويدم و گفتم:
"ما بايد دفعه ي بعد براي برگر خوردن بريم"

"نه!"

لبامو اويزون كردم :

"نه؟"

دستي تو موهاش كشيد ، و بعد از صاف كردنِ گلوش با حالتِ عصبي اي گفت :"همونطور كه قبلا گفته بودم..."

نزاشتم حرفش رو ادامه بده ، و با ذوق گفتم :
"اگه تو امتحانم نمره ي ١٠٠ بگيرم منو ميبري سرِ قرار؟"

ما فقط يك جلسه باهم درس كار كرده بوديم ، اما از اونجايي كه اين درسِ اون بود ، سعي كردم نقطه ضعفش رو پيدا كنم.
كمي به سمتم اومد و دستشو روي سرم گذاشت:
"چرا ميخواي جايزه ي نُمرَت قرار گذاشتن با من باشه؟"

-"تو ميخواي منو از درس زده كني و باعث بشي براي امتحان نخونم؟"

ميتونستم دستپاچگيش رو حس كنم ، سرشو پايين انداخت و اروم گفت :"باشه"

از خوشحال جيغ زدم ، جوري كه تمامِ مردمِ اطرافمون به سمتم برگشتن ، من موفق شده بودم.

"حالا شبِت بخير"

صداش رو شنيدم كه خدافظي كرد و به سمتِ مترو رفت...

MYG ? Rainy Days ?  [  Persian Ver  ] ?Where stories live. Discover now