"میتونیم باهاشون صحبت کنیم و به توافق برسیم؟"
جونگکوک در حالی که اسلحه رو در دستوهاش نگه داشته بود پرسید، که مرد یک مسلسل رو از کیف بیرون آورد و کوچکترین اهمیتی به اون نداد.
"ما هممون بازمانده ایم،باید از همدیگه حمایت کنیم!"
مرد حتی جواب نداد، فقط ناسزایی زیر لب نجوا کرد و چشمهاش رو چرخوند که انگار جونگکوک احمق ترین آدم دنیاست.
"بازمانده ها به تخمام!"
جی چانگ در جلو فریاد زد، پنجره رو پایین کشید و سرش و نیمی از بدنش رو بیرون برد تا شلیک های ماهرانه ای رو شروع کنه، که ظاهراً تأثیر زیادی روی بدنه محکم کامیون نداشت.
"جونگکوک، برو پایین"
هوسوک بین فریادها و صدای شلیک گلوله بیان کرد.و بلافاصله پسر کار رو انجام داد و در طرف مقابل دید که تهیونگ پنجره رو باز کرد و انقدر بیرون رفت که با پشتکار شروع به تیراندازی به سمت بدنه و سپس به سمت لاستیک های کامیون کرد.
"نباید بزاریم انبارو پیدا کنن، این عوضیا حتی لاستیک هاشونم تقویت کردن!"
تهیونگ فریاد زد و خشاب گلوله اسلحه اش رو عوض کرد.جونگکوک گوش هاش رو گرفت و بعد از سالیان سال ها شروع کرد به دعا کردن.کاری که هیچ وقت انجام نمیداد، اما این وضعیت انقدر عصبیش کرده بود که به مسیح و دعا کردن پناه برد.
هوسوک به ماشین شتاب بیشتری داد و بدن جونگکوک با چرخ ناگهانی کامیون تکان بدی خورد و نور خورشید از بین رفت؛اونها وارد یک پارکینگ زیرزمینی شده بودن.
هوسوک با حرکات سریعی مخفیانه ون رو در انتهای پارکینگ پارک کرد، تهیونگ کیف اسلحه رو برداشت و همه سریع از ون خارج شدن.
جونگکوک بلافاصله پشت هوسوک قرار گرفت و قدم های سریع اون رو دنبال کرد.
جی چانگ یک در فلزی رو باز کرد و اجازه داد همه قبل از بستن در از اون عبور کنن.
هوسوک چراغ قوه کوچکی رو از شلوار نظامیش بیرون آورد تا اتاق رو روشن کنه، و جونگکوک اون موقع تونست ببینه در چه مکانی بودن؛یک راهروی تاریک که به چند پله منتهی میشد.
اونها به سرعت از پله ها بالا رفتن.جونگکوک چندین بار تلو تلو خورد و تهیونگ رو عصبی کرد،بنابراین دستش رو دور کمر کوچک پسر حلقه کرد تا به اون کمک کنه به قدم هاش سرعت ببخشه.
"تو طبقه سوم چندتا قفسه برای مخفی شدن وجود داره، ما اونجا مخفی میشیم و اگه اونا دنبالمون اومدن، غافلگیرشون میکنیم"
هوسوک در حالی که چند پله آخر رو طی میکردن زمزمه وار توضیح داد.
با ضربه پاش در دوتایی رو باز کرد و اسلحهاش رو بیرون کشید، احتمال داشت مرده ای وجود داشته باشه، پس برای لحظه ای سوت زد، انقدر طولانی که سر و صدایی دعوت کننده ایجاد کنه و وقتی دیدن چیزی به استقبالشون نیومد، وارد شدن و درها رو پشت سرشون بستن.

YOU ARE READING
??????? ? ??
Horror???? ??????? ?????? ???? ???????? ?? ?? ???? ???? ?? ????? ?????? ???? ???????? ?????? ???? ?????? ????? ????? ????? ?? ??? ?? ?? ??? ?????? ?????? ????? ?????? ?? ?????????? ????? ?? ????? ????? ?? ? ????? ????? ??? ? ?? ????? ???. ??? ???? ????? ?...
「??????? ??」
Start from the beginning