抖阴社区

「??????? ??」

2.8K 224 247
                                        

تصاویر و اتفاقات پیش‌رو مانند یک کابوس هرلحضه از جلوی چشم‌هاش گذر می‌کردن و دوباره یادآور میشدن.اطلاع نداشت در چه زمانی تهیونگ به اجبار تلاش کرد و از بدن جیمین دورش کرد، اما بی‌روح و با سردی تمام بدون توجه دوباره به بدن برادر کوچکترش چسبید.

مفاصلش داشتن واکنش نشون می‌دادن از بی‌حرکت بودن، اما به هیچ عنوان نمی‌خواست از آغوشش فاصله بگیره.به نوعی نمی‌تونست و توانش رو نداشت.

چند نجوا شنیده شد و زمانی که انتظار نداشت، به سرعت از بدن جیمین دور شد و از پشت در آغوش سفت و امنی فرو رفت.

با درک نکردن اوضاع سرش رو بالا گرفت که با دردناک‌ترین صحنه زندگیش رودرو شد؛چشم‌های جیمین کاملا تیره و تاریک شده بود، رگ‌های صورت و گردنش به رنگ شب دراومده بودن و دهانش باز شده بود برای جست‌وجوی گوشت و اعضای بدن.

توده‌ای در گلوش به سرعت جریان پیدا کرد و به پیراهن مرد چسبید، نمی‌خواست چیزی که مقابل دیدش بود رو باور کنه.

بدون توجه به حرکات بقیه اعضا و کلمات محوی که به زبان میاوردن، چشم‌هاش بر روی هیچ‌کس دیگری به جز جسم تبدیل شده برادر کوچکترش تمرکز نمی‌کرد.

هوسوک با گوی‌هایی تار شده از اشک و سرخ، به جیمین نردیک شد و قبل از اینکه پسر کوچکتر به سمتش بخزه برای دریدن گوشت تنش، خنجری از جیب پسر بیرون اورد.با صدای گرفته و بغض از گریه ناتمامش کلماتی خطاب به جیمین زمزمه کرد که برای جونگکوک غیرقابل درک بود، و سپس جسمی بود که روی زمین بی‌حرکت دراز کشید و جمجه‌ای که سوراخ شده بود همراه با رودی از خون که روی خاک جاری شد.

روح از تنش درحال خارج شدن بود، با دیدن صحنه‌ای که هنوز نمی‌تونست احساس کنه واقعیت بود.چشم‌هاش تار شد و درحال افتادن بر روی زمین بود که بازوهای تهیونگ به دور تنش محکم‌تر شد و از افتادنش جلوگیری کرد.

تمام بدنش درحال لرزیدن بود و هیچ حالی نداشت.

تهیونگ با آشوب بطری آبی از کوله خارج کرد و به دستش داد، با این حال جونگکوک حتی نمی‌تونست بطری پلاستیکی رو در دست‌هاش بگیره.به همین دلیل، مرد بطری رو به لبش نزدیک کرد و به اون کمک کرد جرعه‌های کوتاه آب بنوشه تا از غش کردنش در اون محل پر خطر جلوگیری کنه.

بدون اتلاف وقت بعد از نوشیدن آب، دوباره اون رو به خودش تکیه داد و بی‌حرف به سمت ماشین که در چند‌متریشون قرار داشت، حرکت کردن.

به شونه‌های قوی مرد چسبیده بود و به روبه رو خیره شد که سوکجین به هوسوک کمک‌ می‌کرد قدم برداره و کوئن جسم خون‌آلود جیمین رو درحال حمل بود.

راه برگشت برای جونگکوک به سرعت طی شد، چون هر ثانیه برای اون مثل یک سراب بود.هنوز فکر می‌کرد که این یک کابوس بیش نبود.

You've reached the end of published parts.

? Last updated: Feb 06 ?

Add this story to your Library to get notified about new parts!

??????? ? ??Where stories live. Discover now