??????? ? ??

"باید اسلحه رو به این صورت بگیری و از دست دیگت استفاده کنی تا نیروی شلیک به مچ دستت آسیب نزنه"

شروع کرد به توضیح دادن و جونگکوک سری تکون داد و با دقت به مرد نگاه کرد.

"حالا کاری که باید انجام بدی اینه که روی هدفت به خوبی تمرکز کنی، میتونی یه چشمتو ببندی تا بتونی مسیر لوله اسلحه رو ببینی و وقتی تجربه بیشتری پیدا کردی می تونی بدون انجام این کارا و بدون تردید این کارو انجام بدی"

با اتمام صحبتش، در نهایت شلیک کرد و قوطی کوچکی رو که چند متر باهاشون فاصله داشت سوراخ کرد.

"باید دقیق باشی و مستقیم به قوطی ها شلیک کنی.قوطی ها در اصل میتونن سر مرده ها باشن، و اگه تو نتونی به قوطی ها شلیک کنی نمیتونی یه مرده رو هم بکشی"

این بار با صدای بلندی گفت تا همه افراد بشنون.

"حالا نوبت تو"

دوباره اسلحه رو به سمت جونگکوک دراز کرد.

جونگکوک همونطور که انتظار می رفت شکست خورد، و با عبوسیت یک‌جا نشست و به نحوه تلاش دیگران نگاه کرد، بعضی ها بهتر از جونگکوک شلیک میکردن، چون تیر اون به دیوار پشت سر هدفش اصابت کرده بود.

"ناراحت نباش"

جیسو درحالی که کنار پسر می‌نشست با لبخند مهربانی گفت.

"منم شکست خوردم"

گفت و به حرف خودش خندید و جونگکوک با نگاه کردن به دختر لبخند محوی زد.

"یکی میخوای؟"

دختر به جعبه آدامسش اشاره کرد و جونگکوک سری به نشونه تأیید تکان داد.

"ممنون، من فقط برای این ناراحتم که شکست خوردم چون باید از برادرم مراقبت کنم و وقتی نتونم هدفگیری رو یاد بگیرم نمیتونم این کارو انجام بدم"

شونه هاش رو بالا انداخت و آدامس رو در دهانش گذاشت.در همون لحظه جیمین اسلحه رو گرفت و به سمت قوطی شلیک کرد، اگرچه نتونست اون رو بزنه اما جوری شلیک کرده بود که تیر درست از کنار قوطی عبور کرده بود و قوطی رو تکون داده بود.چند نفر با شلیک پسر با لبخند براش دست زدن.

"خب ظاهرا برادر کوچولوی من باید ازم مراقبت کنه"

با کمی حسادت بیان کرد و جیسو لبخندی به پسر زد.

"جیمین خیلی خوبه، حتی تو کلاس رزمی هم یکی از بهترین هاست.مثل اینکه از روز تولدش آماده این اتفاقات بوده"

جیسو به شوخی گفت و جونگکوک محو شده بدون اینکه یک کلمه از صحبت دختر رو متوجه شده باشه به اون خیره شده بود.

اون واقعاً زیبا بود و جونگکوک بعد از چندثانیه به خودش اومد و سریع با گونه های برافروخته به دستاش نگاه کرد.