颁è肠颈濒别

+ تو کلاساش شرکت کن!!

وگاس با هیجان گفت و باعث اخم بزرگی رو صورت ایان شد

به اندازه کافی کارایی که داشتن میکردن مزخرف بود ولی اینکه دیگه بخواد بخاطر این قضیه بره مجسمه سازیم یاد بگیره..مزخرف تر بود.

- انقدر پرت و پلا نگو وگاس و اعصاب منو خرد نکن.

وگاس با هیجان بیشتر خودشو رو مبل راحتی خونه داداشش جلوتر کشید و همونطور که دستشو با حرفاش تو هوا تکون میداد حرف زد

+ اخه هیونگ گیریم که تورو برد بهت شام داد گالریشم نشونت داد بعدش چی؟ بعدش اونو بخیر تورو به سلامت دقیقا میخوای چه ارتباطی باهاش داشته باشی که کارارو از پیش ببره؟؟

ایان با خستگی و کلافگی چشماشو مالید 
بعد اون همه انرژی ای که خرج تعمیر ماشین اون دختر کرده بود خسته به خونه برگشته بود و نمیدونست دقیقا به چه دلیل کوفتی ای داداش کوچیکش عین عزراییل دم خونه اش واستاده تا خرخره اشو بچسبه و خفه تر از چیزی که بود بکندش!

با شنیدن توضیحات وگاس که هنوزم ادامه داشت و قطع نمیشد با کلافگی غرید

- محض رضای خدا دو دقیقه در دهنتو ببند ببینم دارم چه گوهی میخورم.

وگاس با شنیدن حرف داداشش ساکت شد و با بادی که به وضوح خوابیده بود دوباره به مبل سرمه ای تکیه داد

مرد بزرگتر همیشه همین بود، هیچوقت راه حلاشو قبول نمیکرد و اخرشم میرسید به خونه اول یعنی
راه حل وگاس!

- اینطوری نمیشه ممکنه مشکوک شه..از اولم قرار نبود این نقشه مزخرفتو انجام بدیم اینو که یادت هست؟

+ نمیشه هیونگ، وقتی دختره خودش اومد افتاد بغل تو بازم میخوای نقشه رو بیخیال شی ؟؟ حداقلش الان به حرفام گوش کن من به تک تک اینا کلی فکر کردم که رسیدم بهشون

مردبزرگتر سیگاری از بسته مشکی رنگش بیرون کشید و با فندکش روشنش کرد به محض روشن شدن فیلترش چندتا کام عمیق ازش گرفت
دستی تو موهای شلخته سیاهش کشید و بهم ریخته تر از قبلش کرد

- برینن به این راه حل پیدا کردنت وگاس که بهش افتخارم میکنی!

+ اصلا چطور شد که یهو وسط اون اتوبان به اون عظمت دختره خورد به تور تو؟؟

بالاخره سوالی ازش پرسیده شد که ذهن ایان رو هم درگیر کرده بود.

واقعا چطوری شده بود که از بین این همه آدم اون کسی بود که به دختر بیچاره رسید تا کمکش کنه ماشینشو درست کنه؟

کلافه به پسر کوچیکتر نگاهی کرد

- پاشو برو خونه، برای امشب دیگه بسه!
+ داری بیرونم میکنی؟
- آره!
با تحکم گفت و جدی به وگاس خیره شد