抖阴社区

6: {1/2}? ?? ??? ?????

417 66 64
                                        

《 حتی اگه از همه بهتر باشی، کسی وجود داره که بهترین باشه.

تو خانواده ما و کل خاندان اصیل و کبیر کیم‌ها، و از نظر سویون تو کل بشریت و از اذلیت؛ این وظیفه رو نامجون هیونگ عهده‌دار شده!
بچه‌های خاندان کیم تا 7-8 سالگی تصور می‌کنند نامرئی‌اند! این‌طوری نیست که کیم‌ها به بچه‌های زیر قانونی‌شون اجازه بدن ودکا بزنن و سگ مست بشن که همچین فانتزی‌ها و توهماتی بزنند، نه!

فقط در زیر سایه استعداد و نبوغ کیم‌نامجون بچه‌های دیگه به چشم نمیاند و این نادیده گرفتن و بی‌توجهی تا جایی پیش می‌ره که با ذهن پاک و معصوم کودکانه‌ات فکر می‌کنی

- نکنه واقعا وجود خارجی نداری؟!

اگه هم غیرت کنی و بخوای مثل نامجون استعداد‌هات رو شکوفا کنی و بزنی تو دهن هر کسی که گفته هیچ خری نیستی؛ تلاش نافرجامت باز هم به شکست ختم می‌شه چون هیونگ من از قبل خار همه‌ی هنرها و استعداد‌ها رو گاییده!

در نهایت به این نتیجه می‌رسی که تو که قرار نیست آلفای لیدر باشی پس بهتره به همون بی‌خاصیت بودنت ادامه بدی!

برادر نامجون بودن هم موهبته هم عذاب؛ من عاشق هیونگم اما می‌گم عذاب چون همه‌ی اون حس حقارت و پوچی و نادیده گرفته شدن رو من با کیفیت فول اچ‌دی تجربه می‌کنم! کاش هیونگ یکم کمتر فوق العاده بود تا آدم‌های دور و برش انقدر تو وضعیت سختی قرار نگیرند.

مهم نیست چقدر تلاش کنم برای مامان و بابا هیچ وقت کافی نبوده و نیست. پس من خواستم توی حیطه‌ای که از همه بیشتر توش مهارت دارم بهترین باشم: توی دردسرساز بودن!

وقتی با جیمینم و فارغ از جنسیت ثانویه‌مون شیطنت می‌کنیم، وقتی تو یونگسان شر به پا می‌کنیم، وقتی حال اون جوجه شکلاتی رو می‌گیریم، وقتی اکیپ‌مون از راهرو‌ها رد می‌شه و بچه‌ها خودشون رو کنار می‌کشند و راه باز می‌کنند؛
من تو واقعی‌ترین ساید خودمم.

خوب یا بد این منم!
نه برادر کیم نامجون... نه پسر کیم هیون‌وو... فقط کیم تهیونگ! تهیونگ خالی!

دلم می‌خواد منو بخاطر خودم بشناسند حتی اگه این شهرت به واسطه عوضی بودنم باشه! 》

کیم تهیونگی که بالاخره حس مرئی بودن داره.

Hoseok P.O.V

مثل یک لشکر شکست‌خورده پشت سر معاون کو راه افتادیم و از دفتر خارج شدیم.

نمی‌شه گفت کنجکاو نبودم اون دو تا جونور توی دفتر چه غلطی می‌کردن. این اتفاق با قفل شدن در روی من و یونگی دقیقا همزمان شده بود‌، قطعا نمی‌تونست اتفاقی باشه. بعدا حسابشون رو می‌رسیدم.

بدترین قسمتش این بود که باید با این نکبتی همگروه می‌شدم. هر چی من ازش بدم می‌اومد یک سره هم سر راهم سبز می‌شه!

????? ????Where stories live. Discover now