抖阴社区

15: {1/2}? ???? ?? ????? ???? ?????

334 57 112
                                        

بالاخره با بهانه بدن دردم و این که نیاز به استراحت دارم، تونستم تهیونگی رو متوقف کنم که بی‌وقفه در مورد جونگ‌کوک حرف می‌زنه. همه آدم‌ها وقتی روی یکی کراش می‌زنن انقدر عجیب و غریب رفتار می‌کنن یا باز فضایی‌ای، چیزی تهیونگ رو تسخیر کرده؟ چون اگه یک بار دیگه از چشم‌های درشت و خال افسانه‌ای لب جئون حرف بزنه؛ قسم می‌خورم که برای اولین بار دوستم رو کتک می‌زنم!

حاضرم کنار ته‌مین و یونگی بشینم و راجع به کنفوسیوس یک بحث چهل و پنج دقیقه‌ای بکنم، اما اینجا روبه‌روی تهیونگی ننشسته باشم که هم‌زمان که معتقده به جونگ‌کوک علاقه‌ای نداره، برای چهارمین بار تو این یک ساعت می‌پرسه:

" جیمین؟ اون روز که جلوی موهام رو فر کرده بودم و داشتم باهات حرف می‌زدم و کوک تازه رسیده بود مدرسه، تو هم حس کردی که رایحه شکلاتش یک کم شیرین‌تر شده؟ یعنی از موهای فرم خوشش اومده؟!"

خیلی سخت بود که پوکر نشم و جلوی خودم رو بگیرم که نگم؛ از اولین روزی که جونگ‌کوک رو دیدم هر روز رایحه‌اش زهرمارتر شده که شیرین‌تر نشده! اما به جاش گفتم:

" آره! تو هم متوجه شدی؟ من فکر کردم توهم زدم واسه همین چیزی نگفتم. "

حتی اگه دروغ محض بود بعد از شنیدنش تهیونگ راضی شد که بقیه صحبت‌ها بمونه برای فردا و الان بخوابیم و حالا مدتی می‌شه که صدای نفس‌های منظمش تو اتاق پیچیده و من تو تاریکی اتاق و صدای تیک‌تاک ساعت به خاطر دردی که تازه شروع شده و فکری که به شدت مشغوله خودم رو کنار پنجره سرتاسری اتاقت پیدا می‌کنم.

ظاهرا همه تو این عمارت خوابیدن و فقط من و محافظ‌های جلوی در ورودی بیداریم. حالا که تنهام و با امگام خلوت کردم می‌تونم اعتراف کنم در حال تجربه احساسی‌ام که شما بهش می‌گین: پشیمونی.

تماشای اذیت شدنت و رفتنت از یونگسان، اونقدر‌ها هم که فکر می‌کردم، لذت‌بخش نبود. وقتی تو کنج اتاقم و زیر نورهای نئونی بنفش شروع می‌کنی به تهدیدهایی که هر دومون می‌دونیم هیچ وقت قصد عملی کردنش رو نداری و حتی تو این فاصله‌ی نفس‌گیر هم مواظبی که اذیتم نکنی رو ترجیح می‌دم؛ به حالا که نقشه‌ام گرفته و همه تو یونگسان ازت حرف می‌زنن و ملعبه‌ی دست همه شدی، اما خودت نیستی که با اون نگاه‌های کلافه‌ و کفری‌ات در سکوت سرزنشم کنی و من مخفیانه از اون خشم پنهان تو چشم‌های گربه‌ایت لذت ببرم.

برای فرداها، تهیونگ برنامه‌های زیادی برای کوک داره که به شوقش برای رفتن به مدرسه لحظه‌شماری کنه. (راستش مطمئنم قراره کاری کنه که کوک خودش رو بابت اومدن به یونگسان لعنت کنه!)

اما برای من، دورنمای فردا با اذیت کردن مین‌جه و کل‌کل با گایونگ چندان جذاب نیست، می‌تونستم وقتی سر تهیونگ گرمه و حتی نمی‌دونه کجای این مدرسه دارم وقت تلف می‌کنم، به بهانه جاسوییچی‌های احتمالی که توی جامیزت جا گذاشتم بیام سر کلاست و با حرص دادنت سرِ حال بیام.

????? ????Where stories live. Discover now