Always You [L.S] ~ By Miss X

"47"

لویی خبیثانه نیشخندی زد و ابروهاش رو برای هری بالا انداخت...فاک...اون کیتن مست بود...

یعنی کاملا نه...اما همون یه شیشه وودکایی که از حرص بازی هری و لینزی سر کشیده بود به اندازه ی کافی روش اثر گذاشته بود تا حالا بخواد اینطور بی قیدانه حرف بزنه...

زین:فاک لویی...یعنی تو اولین بار توی اون موقعیت به هری گفتی که دوستش داری؟...بعدش چی شد؟...

لویی نگاهش رو از چشم های سبز هری که التماسش میکردن تا ساکت بمونه گرفت و چشم هاش رو بین نایل و زین چرخوند...

لویی:بعدش چی شد؟...بعدش هیچی نشد چون نایل اومد پشت در حموم و گند زد به فاز سکسی و تا حدودی عاشقانه مون...

نایلر از خدا میخوام زود انزالی بگیری...یا توی موقعیت من قرار بگیری و زامبی ها همون لحظه به شهر حمله کنن...

اونوقت میتونی بفهمی دیک بیچاره ی من اون روز چه شکستی رو متحمل شد...

صدای خنده ها دوباره بلند شد و هری آهی از سر خجالت کشید و چپ چپ به لویی نگاه کرد...

لویی با حالتی حق به جانب شونه هاش رو بالا انداخت...زبونش رو بین دندون هاش گرفت و خندید و بدنش رو به هری نزدیک تر کرد...

هری محتاطانه نگاهی به لینزی که سمت دیگه ای نشسته بود و سرگرم بازی کردن با کادوهاش بود انداخت...

واقعا امیدوار بود که دختر کوچولوش حرفایی که بینشون رد و بدل شده بود رو نشنیده باشه...

لویی با بدخلقی چونه ی هری رو گرفت و سرش رو سمت خودش چرخوند...با ابروهایی گره شده به چشم های هری خیره موند و غر زد...

لویی:تو نباید از قانون هایی که برات گذاشتم سرپیچی کنی هزا...

هری لبخند زد و بازوش رو عقب برد تا بتونه دور شونه های لویی حلقه کنه...سرش رو پایین تر برد و بینیش رو آروم به بینی لویی زد...

هری:و تو واقعا دیگه نباید مشروب بخوری بیبی...

لویی لبهاش رو جمع کرد و حق به جانب شونه هاش رو بالا انداخت...

لویی:من که حرف بدی نزدم...

هری با انگشت شستش به آرومی لب پایین لویی رو نوازش کرد...

هری:لاو...تو نباید تو جمعی که یه بچه ی پنج ساله توشه از دیک حرف بزنی...

لویی با حالت لوسی سرش رو توی گردن هری فرو برد و آروم زیر گلوش رو بوسید...این استراتژی همیشه جواب میداد...

لویی:بهرحال اون چیزی نشنید...

هری لبخند زد و آروم موهای لویی رو نوازش کرد...

هری:آره...اما...

لینزی:ددی...دیک چیه؟؟؟...

سوال لینزی باعث شد تا برای ثانیه هایی خونه توی سکوت مطلق فرو بره...