抖阴社区

"100"

22.9K 2.1K 3.7K
                                    

نونیااااان من بازگشتم😎😂

ماچ و موچ و چقدر بزرگ شدین و این حرفا😂

هشدار:چپتر بسیار مفهومی می باشد با دقت بخوانید وگرنه میذارمتون لای در😐

آهنگم نداریم این قسمت پوزش میطلبم موضوع آزاد یچی گوش بدین😐😂

و اینکه کامنت و ووت و انرژی هم لطفا یادتون نره...

نمیدونم این قسمت ممد میطلبه یا نه حالا شما ممدو ببرین با خودتون کار از محکم کاری عیب نمیکنه😂

****

زین:کسی پاکت سیگار لعنتی من رو ندیده؟...

صدای عصبی و کلافه ی زین توی سالن پیچید و سکوت مطلق و مزخرف خونه رو درهم شکست...

پله ها رو دوتا یکی پشت سر گذاشت و با چهره ی عبوس و ابروهایی درهم کشیده نگاه خیره ش رو به همخونه های کسل و بی حوصله ش دوخت...

زین:مطمئنم گذاشته بودمش روی میز لعنتیم و حالا غیبش زده...کدومتون برش داشتین؟...

نایل با بی حوصلگی چشم هاش رو چرخوند و کمرش رو روی کاناپه کمی پایین تر برد و راحت تر لم داد...

نایل:هیچکس به پاکت سیگار تو دست نزده زین...احتمالا اون خودش بخاطر اخلاق مزخرف تو فرار کرده...من سرزنشش نمیکنم...

زین پشت چشمی برای نایل نازک کرد و یک تای ابروهاش رو بالا انداخت...

زین:باور کن خیلی دوست داشتنی تر به نظر میرسی وقتی دهنت رو بسته نگه میداری نایلر...

نایل درجواب پوزخندی زد و انگشت فاکش رو برای زین بالا گرفت بدون اینکه حتی نگاهش کنه...

ماری کلافه از بحث کودکانه ی اون دو نفر آهی کشید و دستش رو آروم روی دست نایل کوبید...

نگاهش رو سمت زین چرخوند و گفت...

ماری:مشکل چیه زین؟...تو کلی پاکت سیگار توی کشوی میزت داری فقط یه جدیدش رو بردار...

زین گوشه ی لبهاش رو کج کرد و به آرومی پشت گردن دردناکش رو ماساژ داد...

زین:ندارم...همشونو تموم کردم اون آخرین پاکتش بود...

لیام:آخرین پاکت سیگاری که خالی بود زین...در نتیجه من انداختمش دور...

صدای لیام از سمت آشپزخونه به گوش رسید و باعث شد تا نگاه زین به اون سمت بچرخه...

چشم های قرمزش رو که ناشی از بی خوابی های ممتدش بود به دوست پسرش دوخت و زیرلب با خودش نجوا کرد...

زین:اصلا متوجه تموم شدنش نشده بودم...

لیام آه عمیقی کشید و لیوان داغ قهوه ش رو بین انگشت هاش فشار داد...قدم هاش رو به سمت زین سوق داد و گفت...

Always You [L.S] ~ By Miss XWhere stories live. Discover now