صبح روز بعد،وقت زیادی برای حرف زدن وجود نداشت،اما وقتی که لویی داشت برای اجراش توی گود مورنینگ امریکا آماده میشد،زین احساس میکرد که اون ناراحته.بعد از اینکه لویی کاملا آماده شده بود و صورتش رو پر از اکلیل کرده بود،اون و زین با هم دیگه پشت استیج نشستن.هروقت که کسی با لویی حرف نمیزد،اون یه اخم روی صورتش داشت و زین به دیدن این اخم اصلا عادت نداشت.
"دیشب موقع عملی کردن نقشهٔ شیطانیت اتفاقی افتاد؟" وقتی که زین قهوهٔ صبحش رو مینوشید،پرسید.
لویی فقط شونههاش رو بالا انداخت. "اصلا چیزی که انتظارش رو داشتم نبود."
"واقعا؟موقع دفاع کردن از دوستدخترش هیچ اتفاق هیجانیای نیفتاد؟" زین با تمسخر پرسید.
لویی به ساقِ پای زین لگد زد و اخم کرد. "نه. در واقع هری...مهربون بود.تا وقتی که متی اومد و گفت که اون دوستدخترشه،اصلا به تیلور هیچ اشارهای نکرد."
"پس شما دربارهٔ چی حرف زدین؟" زین پرسید.بخاطر ظاهر متفکری که دوستش داشت،بیشتر کنجکاو میشد.
"دربارهٔ پدرهامون،موزیک...نمیدونم.خیلی با هم حرف نزدیم." لویی با حواسپرتی گفت. "فکر کنم اون...خیلی شیرین بود، و از نزدیک خیلی کیوتتر بود.تنها توی بالکن وایستاده بود.و جوری باهام حرف زد که انگار یه آدم عادی بودم.جوری که انگار دوستدخترش توی همهٔ مصاحبههاش ازم بدگویی نمیکنه."
"پس پسره شعور و شخصیت داره.خوبه."
"بیشتر از این حرفاست." لویی آه کشید. "من اصلا انتظار نداشتم تیلور با همچین آدمی قرار بزاره،اصلا همچین انتظاری نداشتم.نمیفهمم زی،چطور کسی مثل هری با کسی مثل تیلور قرار میزاره آخه؟"
"لویی،تو که اصلا پسره رو نمیشناسی." زین غر زد.ولی مثل همیشه،حق با لویی بود.قرار گذاشتن اون دو نفر اصلا با عقل جور نمیومد.و زین تازه فهمیده که این قرار گذاشتن برای چی شروع شده بود. "اوکی،واقعا از خودم متنفرم که میزارم همچین کاری کنی.و بیشتر هم از خودم متنفر میشم چون دارم بهت اطلاعات میدم. ولی یهچیزی فهمیدم که شاید جواب سوالات رو بهت بده."
"چی؟" لویی پرسید،خیلی ناگهانی به مکالمهشون بیشتر علاقمند شد. "چی فهمیدی؟"
"ظاهرا این 'هیلور'اول فیک و یکی از کارای PR بوده.همونطور که خودت حدس زده بودی." زین شروع کرد.قبل از اینکه لویی بتونه حرفش رو قطع کنه،ادامه داد:" چند ماه پیش،بلیطهای تور تیلور دقیقا وقتی که آهنگ هری باید ریلیز میشد،داشتن فروش میرفتن.بههرحال،رابطهشون واقعی شد چون که یه اتفاقی بینشون افتاد."
"فاکبازی کردن،مگه نه؟"
"آره." زین گفت و سرش رو تکون داد. "ولی از این قسمتش بیشتر خوشت میاد.پسره به اندازهٔ دختره مشتاق این رابطه نیست."

YOU ARE READING
?Amazing Sin? [L.S]
Fanfiction[Complete] ???????????? ??? ???? ???? ?? ???? ?????.???????????? ????????? ?? ???? ??? ???? ?? ????? ?????? ???? ?? ????? ?? ????.???? ????? ? ???? ???? ?????.??? ????? ?????? ???? ?? '????' ???? ?????????? ?????????? ?? ??? ?? ????? ????? ????? ?...