تمرینهای امروز تموم شده بودن و لویی همراه نایل، زین، سوتن و کارولین مشغول انتخاب کردن لباسهاش برای اجرا بود. بقیهٔ بند لباسهاشون رو انتخاب کرده بودن و رفته بودن تا برای بقیه ناهار بگیرن.سوتن داشت روی موهای نایل رگههای مشکیاضافه میکرد تا بعد بتونه اکلیل روشون بزنه. مثل همیشه،جا رختی پر بود از لباسهای مشکی،طلایی و نقرهای براق.هرچند ایندفعه،کارولین میخواست از چندتا لباس به رنگ بنفش استفاده کنه.
"اوه،این بنفش عالیه! " لویی گفت و یه جفت بوت بنفش و مشکی برداشت. "شبیه چیزهاییه که آدمبدهای دیزنی میپوشن."
"منم دقیقا همین رو میخواستم." کارولین لبخند زد. اون یه کمربند و یهجفت دستکش بدون انگشتِ بنفش که رنگشون با رنگ کفشها ست میشد،برداشت و به لویی داد. "اینا رو با اون شلوار هاتت و تاپِ نیمتنه بپوش.بنفش رنگِ چشمهات رو بیشتر نشون میده. "
"عاشقشم!" لویی با خوشحالی گفت. اون جلوی همه شروع کرد به در آوردن لباسهاش تا بتونه لباسهایی که کارولین بهش داده بود رو امتحان کنه. "سوتن؟تو هم میخوای من رو با بنفش آرایش کنی؟"
"البته که آره هانی.همینالانشم یه رژلب بنفش آماده کردم. " سوتن وقتی که کارش با موهای نایل تموم شد،گفت.
"عالیه!" لویی دستهاش رو بهم کوبید و به سمت زین چرخید.و دید که زین داشت سرش رو تکون میداد و به صفحهٔ گوشیش اخم کرده بود. "باز چرا برجزهرماری؟"
مدیربرنامه با خودنمایی گلوش رو صاف کرد و یه مقاله رو با صدای بلند خوند. " آیا این دشمنی واقعا تمام شده است؟ وقتی که شایعههایی مبنی بر بعد از ظهر رمانتیک هریاستایلز و لوییتاملینسون ایجاد شدند،یک منبعِ نزدیک به به دوشیزه تیلور سوییفت فاش کرده است که آن دو، واقعا سعی بر از بین بردن اختلافات بین دو هنرمند را داشتهاند. بنا بر گفتههای منابع، تیلور واقعا قصد بر غلاف کردنِ شمشیرش دارد،برای اینکه بتواند دوستیای را که زمانی داشته دوباره برگرداند؟"
لویی نمیتونست هیچ کاری بهجز خندیدن بکنه،اونقدر بلند و شدید خندید که به گریه افتاد. "خودشه،مگه نه؟تیمِ لعنتی خود تیلور اینو نوشتن!"
"آره،خودشون نوشتن.ولی این اصلا خندهدار نیست." زین گفت و آه کشید چون لویی اصلا درک نمیکرد که شغل زین چقدر سخته. "الان کنترلِ داستان دستِ اوناست. نقشهٔ احمقانهت،که من هنوزم تاییدش نمیکنم،دیگه قرار نیست کار کنه."
"البته که کار میکنه!" لویی با خوشحالی و روشنی گفت و وقتی که داشت لباسهاش رو عوض میکرد شونههاش رو بالا انداخت. "اونا الان داستان رو میدونن،ولی کی میدونه که قدم بعدیِ من چیه؟کنترل هنوزم دستِ منه."
"میخوای چیکار کنی؟" زین با سوءظن پرسید. "پسره رو بهفاک میدی و ویدئوی سکستون رو پخش میکنی؟"

YOU ARE READING
?Amazing Sin? [L.S]
Fanfiction[Complete] ???????????? ??? ???? ???? ?? ???? ?????.???????????? ????????? ?? ???? ??? ???? ?? ????? ?????? ???? ?? ????? ?? ????.???? ????? ? ???? ???? ?????.??? ????? ?????? ???? ?? '????' ???? ?????????? ?????????? ?? ??? ?? ????? ????? ????? ?...