سه روز بود که لویی برگشته بود توی شهر، و هری هم همزمان از منچستر به لندن برگشته بود. هری هر روز به زنگ زدن به لویی فکر میکرد، ولی یهچیزی جلوش رو میگرفت.
اون چیز وجدان و باطنِ خوب هری بود. میدونست که دیدن دوبارهٔ لویی کار رو تموم میکنه و اون دیگه کاملا عاشق لویی میشه. ولی این به معنیه خیانت کردن به تیلور هم بود، و هری یه خیانتکار نبود. هری باید اول رابطهش با تیلور رو تموم میکرد،یهجورایی. شاید این به معنیه این بود که باید از پشت تلفن اینکار رو میکرد، ولی هری نمیتونست صبر کنه، نه وقتی که خیلی کم مونده بود که لویی مال خودش بشه.
هری اونقدر زیاد لویی رو میخواست که حتی فکر کردن بهش هم درد داشت، ولی هری تمام مدت بهش فکر میکرد. اون دربارهٔ واقعا شناختن لویی فکر کرد، اینکه هر روز بیشتر و بیشتر عاشقش بشه، و دربارهٔ این فکر کرد که تنها کسی باشه باعث لبخند لویی میشه، تنها کسی باشه که خوشحالش میکنه.
گاهیاوقات، مثل هر مرد خون قرمزِ دیگهای، هری دربارهٔ بردن لویی توی تخت فکر میکرد. هری دربارهٔ مردهای دیگهای که لویی باهاشون بوده فکر کرد، و میخواست که بهتر از اونا باشه. هری میخواست بهترینی باشه که لویی تا حالا داشته، و جوری که اون لیاقتش رو داره مواظبش باشه.
اون میخواست بشینه و تکیه بده درحالی که لویی روی زانوهاشه و دهنش روی دیک هریه. هری به لویی اجازه میداد یکم اذیت کنه، البته اگه از اینکارها خوشش میومد، و بعدش دهن لویی رو به فاک میداد. اون میخواست لویی رو روی پشتش بخوابونه، پاهاش رو روی شونههای خودش بندازه و اونقدر سوراخش رو بخوره که اون پسر به هقهق بیفته. حتی بهتر، هری میخواست لویی روی صورتش بشینه، برای لذتش از زبونش استفاده کنه، یا شاید از پوزیشن 69 استفاده کنه. خدایا ،هری همهچیز رو با لویی میخواست، هر پوزیشن انسانی ممکن، اینکه کاری کنه که لویی دوباره و دوباره ارضا بشه تا اینکه تنها کاری که قادر به انجامش باشه هقهق کردن و نگه داشتن هری باشه.
اگه لویی هم هری رو میخواست هری میتونست همهٔ اینا رو داشته باشه، اگه هری میتونست یهجورایی دل لویی رو ببره. اون میتونست همهچیز رو داشته باشه اگه تیلور قبول میکرد که بعد از باطل شدن قرارداد باهاش بهم بزنه. تیلور باید فهمیده باشه که هری دوستش نداره، و اینکه هری میخواد با یه نفر دیگه باشه.
انگشت شصت راکر ایندی برای چنددقیقه روی شمارهٔ تیلور مردده. هری نمیخواست الان همهچیز رو بهم بزنه، بههرحال این نقشهش نبود. امشب فقط میخواست بفهمه که تیلور راجبه خودشون چه احساسی داره، و اینکه وقتی قرارداد تموم بشه میخواد چیکار کنه. هری هنوز هم برای حرف زدن در این مورد مضطربه، چون حس میکرد اون دختر میتونه درونش رو ببینه. اون نمیتونست پشت تلفن باهاش بهم بزنه، هری باکلاستر و با شخصیتتر از این حرفها بود.

YOU ARE READING
?Amazing Sin? [L.S]
Fanfiction[Complete] ???????????? ??? ???? ???? ?? ???? ?????.???????????? ????????? ?? ???? ??? ???? ?? ????? ?????? ???? ?? ????? ?? ????.???? ????? ? ???? ???? ?????.??? ????? ?????? ???? ?? '????' ???? ?????????? ?????????? ?? ??? ?? ????? ????? ????? ?...