"میـ_میدونم. " لویی گفت، صورتش گرفته شد. "من،آامم، یه لحظه ضعیف شدم."
با یه اخم پر از ترحم، سوتن بالای سر لویی رو بوسید. "ما همهمون همچین موقعیتی داشتیم. از پودر اضافی استفاده میکنم."
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
جشن لندنپراید یکی از بزرگترین جشنهای خیریهٔ LGBT سال توی کل کشور بود. یا حداقل با توجه به اطالاعاتی که هری دربارهش خونده بود اینجوری بود. میدونست که قرار بود افراد معروف زیادی از انجمن الجیبیتی اونجا باشن، افرادی که هری میخواست باهاشون آشنا بشه و ازشون یه چیزایی یاد بگیره، افرادی که احتمال داشت لویی رو بشناسن. هری توی هیچکدوم از خبرهایی که مهمونها رو معرفی میکردن اسم لویی رو ندیده بود، پس فکر میکرد که لویی امسال توی جشن حضور نداشت. هرچند دیدن لویی یکم آکوارد و ضایع هم میشد.
هری با نیکگریمشاو و دوستپسر مدلِ هفتهش روی فرشقرمز رفت. گریمی امروز صبح وقتی که فهمیده بود اون و هری قراره روی یه میز باشن، بهش زنگزده بود. وقتی که هری به برنامهٔ صبحانه رفته بود، و چندبار دیگه که همدیگه رو دیده بودن، خیلی خوب با هم جور شده بودن. حداقل هری میتونست توی این جشن یه دوست داشته باشه.
همونطور که شب ادامه پیدا میکرد، چندتا جایزهٔ موفقیت به چندتا از افراد قدیمی و بزرگتر انجمن اهدا شد. اونجا رقصیدن و نوشیدن بود، یه پارتی معمولی برای سبلریتیها، و اجرا کنندههای کوچیکتر برای اجراشون رفتن روی استیج اصلی. هری وقتش رو با گذشتن بین بقیهٔ مهمونها گذروند و تا جایی که میتونست با بقیه آشنا شد. افراد زیادی دربارهٔ پدرش ازش پرسیدن، بعضیها دربارهٔ تیلور، ولی هری متعجب شد وقتی که بیشتر افراد دربارهٔ آلبومش ازش پرسیدن. هری اصلا نمیدونست که افرادی که دوستهاش نیستن انتظار آلبومش رو میکشن.
حتی سِر ایان، گاندالف فاکینگ، کسی که هری از بچگی عاشقش بود و فقط چند لحظه پیش باهاش آشنا شده بود، ازش پرسید تاریخ ریلیز آلبوم چهزمانیه. فک هری باز موند، چون اون یه فن بزرگِ ایان بود و فکر نمیکرد اون مرد از موسیقیش خوشش بیاد. "آ_آامم، خب تاریخ مشخصی وجود نداره، ولی مـ_من احتمالا تا آخر ماه ضبط کردنشون رو تموم میکنم."
"خوشحالم اینو میشنوم!" سِر ایان گفت و پشت هری ضربه زد. "لویی واقعا به همه راجبه تو خیلی چیزای خوبی گفته. به احتمال زیاد از کارایی که تا حالا کردی خیلی خوشش اومده."
"ببخشید،آاممم،" هری تقریبا با نوشیدنیش خفه شد. " لویی تاملینسون دربارش بهتون گفته؟"
"اوه آره، اون بچهٔ خوبیه." سر ایان گفت، و هری میتونست قسم بخوره که قهرمان بچگیهاش داشت بهش نیشخند میزد.
لویی به مردم دربارهٔ آلبومش میگفت؟ کِی؟ چطور میتونست اینکار رو بکنه، وقتی که حتی خودش هم به سختی آلبوم رو شنیده بود؟ "خب این... این خوبیش رو میرسونه." هری واقعا دلش برای لویی تنگ شده بود، اونم جوری که قلبش رو به درد میآورد و اون فقط میخواست لویی رو دوباره بدست بیاره. "آامم، بخاطر جایزهتون تبریک میگم، آقا. این خیلی،" هری مضطربانه خندید، مثل یه پسربچهٔ مدرسهای. "خیلی خوشحالم که بالاخره دیدمتون."

YOU ARE READING
?Amazing Sin? [L.S]
Fanfiction[Complete] ???????????? ??? ???? ???? ?? ???? ?????.???????????? ????????? ?? ???? ??? ???? ?? ????? ?????? ???? ?? ????? ?? ????.???? ????? ? ???? ???? ?????.??? ????? ?????? ???? ?? '????' ???? ?????????? ?????????? ?? ??? ?? ????? ????? ????? ?...
?thirteen?
Start from the beginning