抖阴社区

                                    

"البته. اولیویا، درسته؟" لویی پرسید، وقتی که مردیث پرید بین دست‌هاش.

"آره، درسته‌." اون گفت، از جلوی در کنار رفت تا بذاره اونا برن داخل اتاق. لویی جوری که تیلور بخاطر اینکه اون گربه‌ش رو نگه داشته بود لبخند زد رو، دید.

وقتی که رفتن داخل اتاق هتل اون لبخند خیلی سریع از بین رفت. تیلور روی تخت نشست، وقتی که هری و لویی معذبانه کنار تخت وایستادن. تیلور چشم‌هاش رو چرخوند و به مبل کوچیکی که طرفِ دیگهٔ اتاق بود اشاره کرد. اونا نشستن، لویی هنوز هم داشت مردیث رو که موهای خاکستری داشت نوازش میکرد، و یه بچه‌گربهٔ دیگه دوروبر پاهای هری راه میرفت. هری پشت گوش‌هاش رو نوازش کرد قبل از اینکه بره روی تخت پیش تیلور. به‌نظر میرسید بچه‌گربه هم مثلِ صاحبش یه نگاه خیرهٔ پر از انتظار داشت.

لویی دست هری رو گرفت. "پس، خیلی‌خوبه که دوباره میبینمت، تیلور. فکر کنم."

هری محکم دست لویی رو فشار داد، انگار که داشت بهش میگفت خوب رفتار کنه. هری فقط میخواست اون دوتا با هم کنار بیان. "ما فقط میخواییم راجبه چیزهایی که بین سه‌تامون هست حرف بزنیم.‌از اولِ جریان شما دوتا شروع میکنیم."

"باشه، چی میخواستی بگی؟" تیلور گفت، صداش آروم و کنترل‌شده بود.

"همونطور که هری گفت، از اول." لویی گفت. "صادقانه، کاملا حرف زدن دربارهٔ جریانِ من و تو یک‌سال طول میکشه، پس میرم سر اصل مطلب. کامنتت دربارهٔ من توی آمریکن‌موزیک‌آواردز عصبانیم کرد، خیله‌خب؟"

"من فکر کردم تو همیشه نادیده‌م میگیری." تیلور هم بهش پرید، تنشِ توی اتاق کم‌کم داشت منفحر میشد. "یه کنایهٔ احمقانه برای این که اسمم توی روزنامه‌ها بره، همراه با اسمِ تو!"

"فقط یه کنایه نیست!" لویی هوف کشید، مردیث از بین دست‌هاش بیرون رفت. "تو خیلی بدجنس بودی، و سال‌هاست که اینجوری! من درک نمیکنم!"

"منم نمیکنم!" تیلور بهش پرید. "فکر میکنی اینکه بهترین دوستت یه‌روز ناپدید بشه و بعد کاملا متفاوت برگرده چه احساسی داره؟‌ تـ_تو بدون هیچ دلیلی دیگه باهام حرف‌ نمیزدی و بعد تبدیل شدی به... به این! تو قبلا یکم کلاس و‌ شعور داشتی،‌ لویی. ما ارزش‌های مثلِ هم داشتیم."

"خیله‌خب_" هری سعی کرد دخالت کنه و اوضاع رو آروم‌تر کنه، ولی حرفش توسط هردوتای اون قطع شد.

"ارزش‌ها؟" لویی سر تیلور داد زد. اون شروع کرد به خندیدن به تیلور، یا به خودش، هیچکس مطمئن نبود. "دقیقا‌ داری راجبه چجور ارزش‌هایی حرف میزنی؟‌ همون ارزش‌هایی که میگفتن کسی که من هستم چندش‌آوره؟ همون ارزش‌هایی که بهم میگفتن به اندازهٔ کافی خوب نیستن؟ اینا همون ارزش‌هایی هستن که داری بهشون فکر میکنی؟"

?Amazing Sin? [L.S] Where stories live. Discover now