抖阴社区

                                    

"خوبه، خوشحالم." لویی با ملایمت گفت، رفت و کنار تیلور روی تخت نشست.

"من فقط...من نمیفهممش. این قضیهٔ،" صداش یکم پایین‌تر اومد. "همجنسگرایی رو."

لویی خندید و سرش رو برای تیلور تکون داد. "چیشو نمیفهممی؟ من از مردای هات خوشم میاد. منِ روی استیج از اکلیل‌م خوشش میاد."

""حدس میزنم این برای من یکم...خودنماییه." تیلور آروم گفت. "تو خیلی با وقتی که جوون بودیم متفاوتی، و نمیدونم چجوری با اینا کنار بیام و چه فکری بکنم."

"من از همهٔ آدما انتظار ندارم درک کنن، ولی تو مهربون‌تر میشی، درسته؟" لویی پرسید. "چون، متفاوت بد نیست، درسته؟"

"نه، حق با توئه." تیلور گفت، خودش رو جمع و جور کرد. "الان خیلی احساس احمق بودن میکنم."

"نکن! من این حرفا رو بخاطر این نزدم." لویی بهش گفت. "تو اولین کسی نیستی که با آدمای من اینجوری رفتار میکنه."

"اگه بخوای، میتونی همهٔ این چیزا رو بهم یاد بدی." تیلور با اضطراب گفت. "مـ_من واقعا خیلی ممنون میشم اگه بهم کمک کنی که این چیزا رو یاد بگیرم."

لویی به هری نگاه کرد، کسی که داشت با افتخار بهشون لبخند میزد. "مـ_ما هردوتامون میتونیم اینکار رو بکنیم. منظورم اینه که هری هم باید عالمه چیز راجبه جامعه‌مون یاد بگیره."

"من میخوام همه‌ش رو بفهمم." تیلور مطمئنش کرد. "نـ_نمیخوام دیگه مثلِ کاری که با تو کردم به بقیه آسیب بزنم."

"خوبه که این رو فهمیدم." لویی گفت درحالی که صمیمانه به تیلور لبخند میزد. " به‌هرحال من دوست دارم دوستام ساکت و مراقب باشن. اینکه ما گی‌های واقعی همهٔ حرف‌ها رو بزنیم بهتره."

بالاخره، لویی کاری کرد که تیلور واقعا لبخند بزنه، اون حتی با لویی خندید. بعد از این همه مدت، صدای شیرینی برای شنیدن بود. "این رو یادم میمونه...پس، الان چیکار کنیم؟ من واقعا خودمون رو توی این دشمنی غرق کردم."

"خب، لویی یه‌کاری کرد که به‌نظر برسه انگار داره مَردت رو میدزده پس..." هری گفت. که در واقع، واقعا، زمانِ مناسبی واسهٔ این حرف نبود.

تیلور شروع به اخم کردن کرد. "منظورت چیه؟"

لویی نالید، یه نگاه به هری انداخت که امیدوارانه بهش میفهموند بعدا تقاص پس میده. "صحیح، آامم، بعد از اون جریانات آمریکن‌موزیک آواردز، من یه‌جورایی برنامه‌ریزی کردم که بتونم با هری آشنا بشم و کاری کنم که رسانه‌ها گول بخورن و فکر کن هری تو رو بخاطر من ول کرده."

چشم‌های تیلور با تعجب گرد شدن. "آامم_"

"ولی! هری و من درواقع عاشق هم شدیم، واضحا همونطور که خودت میدونی. هزا و من راجبش حرف زدیم، پس...آره. بی‌حسابیم." لویی خیلی سریع گفت.

?Amazing Sin? [L.S] Where stories live. Discover now