![]()
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image. #33
🌟VOTE
![]()
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image. درو باز کرد و داخل خونه ای که هر گوشه اش چند نفر با هم مشغول کاری بودن
سویچشو پرت کرد طرف یکیشون که روی کاناپه نشسته بود:ببرش تو گاراژ
:باشه H
روی مبل نشست و دوتا بشکن زد و انگشتشو چرخوند تا افرادی که اون اطراف هستن از اونجا برن
بعد چند لحظه تام و زین اومدن و رو به روش نشستن
ز :چی شد ?
ه : میخوامش , امشب باهاش قرار داریم
با شنیدن صدای آهنگی که وولومش هر لحظه بلند تر میشد اخماشو تو هم برد
ت : بهت که گفته بودم , با اون قراضه اش دهن همه رو آسفالت کرده بود
ه : زِد برو بگو صداشو کم کنن
زین از روی مبل بلند شد و کنار نرده های چوبی رفت و دستشو بهشون گرفت و کمی رو به جلو خم شد تا طبقیه ی پایین و ببینه
:بچه ها خفه اش کنین
و با بیخیالی برگشت جایی که قبلا نشسته بود
ز : حالا کجا باید بریم ?
ت : خیابون برند , نصف شب
زین با چشمایی که هر لحظه درشت تر میشدن و واضح بود که نمیتونست قبول کنه چی شنیده دستشو بالا آورد
:صبر کنین ببینم ... نگو که , خدای من ...
با شنیدن صدای آهنگ هری وسط حرف های زین از جاش بلند شد و سمت دری که پشت سرش بود رفت

YOU ARE READING
Driver
Fanfiction#larry?? #ziam?? ?COMPLET? ???? :??????? ???? ? ?? ?? ?????? ???? ??????? , ???? ???? ????? ???? ?? ?? ???? ??? ???? ?? ??? ?? ???? ????? ???? ??? ????? ???? ????? ??? ? ??? ?? ???? ?? ??? ??? ??? ? ????? ???? ????? ? ?? ???? ???? :??? ?? ????...