![]()
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image. به هری نگاه کرد که با حالت آشفته ای به برگه ی درستش خیره شده بود
:این و تو پارک سمتتون پرت کردن ?
:آره ... کلماتش یکم برام آشنا بود اما ... یادم نمیاد
:دست های کثیف ,D,H ... این اسم گروهه لویی
:این چه معنی میده ?
:باید فکر کنم
انگار که نمیشنید لویی چی داره میگه تو افکار خودش غرق شده بود
از جاش بلند شد و بی هدف یه قدم برمیداشت و دوباره برمیگشت سر جای اولش:هر... اچ ? لطفا ...آروم باش داری منو میترسونی
:نمیدونم , نمیدونم چی درسته
لویی از جاش بلند شد و سمت هری رفت , دستای هری رو گرفت اما اون اصلا آروم نمیشد
روبه روش ایستاد و دو طرف صورت هری رو گرفت
:هی هی ... به من نگاه کن , هری?
هری بعد چند بار پلک زدن بدون حرکت به چشم های لویی خیره شد
:اونا میخوان یه کاری بکنن ... علیه من , علیه پسرام , اگه بمونید خطرناکه .... اگه بفرستمتون برید .... از اینکه نمیدونم چه بلایی سرتون میاد دیوونه میشم
انگشتشو رو گونه ی هری کشید
:ما پیش تو جامون امنه , چیزیمون نمیشه
هری بعد چند لحظه سرشو تکون داد و انگار که قانع شده باشه دستشو رو دست لویی گذاشت تا بهش اطمینان بده حرف هاشو شنیده
سمت میزش رفت و برگه ای که اعلام یه هشدار بود و برداشت
:نگران سب نباش , کاراشو آنلاین انجام میده نمیتونم اجازه بدم بره بیرون
لویی لبخندی زد و سرشو تکون داد
:ممنونم هری , عام ... اگه کاری نداری من برم !
:نه فقط , تنها بیرون نرو هر جاییم میری خبر بده
:باشه
از اتاق هری بیرون اومد و نفس عمیقی کشید , به دستاش نگاه کرد و بعد اونارو روی سینه اش گذاشت
:دیوونه شدی تاملینسون ! به خودت بیا
:چرا خودتو میزنی?

YOU ARE READING
Driver
Fanfiction#larry?? #ziam?? ?COMPLET? ???? :??????? ???? ? ?? ?? ?????? ???? ??????? , ???? ???? ????? ???? ?? ?? ???? ??? ???? ?? ??? ?? ???? ????? ???? ??? ????? ???? ????? ??? ? ??? ?? ???? ?? ??? ??? ??? ? ????? ???? ????? ? ?? ???? ???? :??? ?? ????...