抖阴社区

                                    

بلند شد و از داخل کمد حوله اشو برداشت و سمت حموم رفت
یه دوش ده دقیقه ای گرفت و همراه با بخاری که از در شیشه ای حموم با خودش به بیرون اورد وارد اتاق شد

هوا کمی سرد بود اما هری همیشه فقط یه حوله دور کمرش میبست و با حوله ی کوچیکش موهاشو خشک میکرد

همیشه فقط با باکسرش میخوابید و اگه تو این شرایط زندگی نمیکرد که همیشه اماده باشه اونم نمیپوشید اما بخاطر اینکه لویی رو معذب نکنه شلوارک ورزشی آدیداسش رو هم روی باکسرش پوشید و روی تخت نشست

سعی کرد بدون بیدار کردن لویی دراز بکشه و موفق هم شد
گوشیشو دستش گرفت

"هی یوجین , سب خوابیده ? "

...

"آره اچ , اوضاع امنه "

"زین و تام گزارش دادن ? "

"تو راه هستن , فکر میکنم فردا صبح برگردن "

"از لیام هم خبر بگیر "

"سه ساعت پیش بهم پیام داد که وارد منطقه شده و نمیتونه گوشیشو روشن بذاره "

" براش پیام بفرست به محض رسیدن خبرمون کنه "

"انجام میشه اچ "



چند لحظه فکر کرد ,گوشیشو سایلنت کرد و کنار آباژور گذاشت
سمت لویی چرخید , یه نفس عمیق و کلی خیره شدن به اون صورت ... نفهمید کی پلک هاش سنگین شده

به پهلوی دیگه اش چرخید و چند لحظه تو همون حالت موند میدونست وقت بیدار شدنه ولی دلش میخواست یکم دیگه هم چشماشو بسته نگه داره نفس عمیقی کشید و وقتی بیاد اورد که لویی دیشب پیشش خوابیده سریع پلکاشو باز کرد و دعا به اینکه با تکون خوردنش لویی رو بیدار ن...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

به پهلوی دیگه اش چرخید و چند لحظه تو همون حالت موند
میدونست وقت بیدار شدنه ولی دلش میخواست یکم دیگه هم چشماشو بسته نگه داره
نفس عمیقی کشید و وقتی بیاد اورد که لویی دیشب پیشش خوابیده سریع پلکاشو باز کرد و دعا به اینکه با تکون خوردنش لویی رو بیدار نکرده باشه

سرشو چرخوند و وقتی هیچ کس و روی تخت ندید به جای خالی لویی خیره موند ...
نفس حبس شده اشو بیرون داد و بعد چند لحظه روی تخت نشست

تو فکر لویی بود که به گوشیش نگاه کرد , اونو برداشت و با چک کردن پیامک هاش از روی تخت بلند شد

سمت روشویی رفت و گوشیشو به گیره ی روی دیوار چسبوند و وویس هارو پخش کرد

Driver Where stories live. Discover now