è
  • Reads 2,587
  • Votes 288
  • Parts 29
  • Reads 2,587
  • Votes 288
  • Parts 29
Ongoing, First published Aug 18, 2024
درست وقتی همه چیز تو مه سیاهی فرو رفته بود،
اون مرد..با دستای پر از تتوش..به کمکت اومد و از برزخ زندگیت نجاتت داد..
میتونستی رنگی ترین روزای زندگیتو باهاش ببینی.
همیشه باورداشتی روزای خوش یه جایی به پایان میرسن و هر شادی از ته دلی یه تلخی در پیش داره
ولی، هیچوقت اگر قرار بود اینطوری تقاصشو پس بدی..حتی اگه تو سیاهی غرق میشدی..از اون دستا و اون مرد کمک نمیگرفتی!

r: tatabata
Genre : dark romance, angst 
Character: Christian yu, you
All Rights Reserved
Sign up to add è to your library and receive updates
or
#18kpopfanfic
You may also like
ɢʀᴇʏ ᴄᴇʟʟs  by rosali_na
23 parts Ongoing
نام فن فیک: سلول های خاکستری ژانر:معمایی، عاشقانه، لیتل اسمات، انگست، مافیایی، جنایی قسمتی از فیک : شعله های آتش زبانه میکشید و همه چیز جلوی چشمانم میسوخت،قطرات اشک درحالی که روی گونه هام سر میخوردند رد سوزشی به جا میذاشتند،شعله ها انقدر نزدیک بود که انگار از داخل مردمک های چشمم گداخته میشد،همه ی چیز هایی که میشناختم جلوی چشمانم درحال خاکستر شدن بود،یک آن ،یک لحظه گرما از بین رفت و سرمای شدیدی حجوم آورد،لباس هام خیس و بدنم میلرزید،بارون میبارید و باد سردی میوزید، سرم رو بالا اوردم و دستی رو دیدم که به سمتم دراز شده،به آرومی دستم رو سمتش دراز کردم و گرفتمش،گرم بود. یکبار دیگه سرما از بین رفت و گرما حجوم آورد، ساختمون و درختان اطرافم درحال سوختن بودن،فکر کردم دوباره خونمونه، اما اینجا برای من اشنا نیست... _جونگکوک..کوک... با شوک سرمو برگردوندمو دیدمش که روبه‌روم وایستاده،با لبخند و چشمای اشکی بهم خیره شده بود،دستشو بالا آورد نوازش وار روی گونم گذاشتم،فاصله ی بدنامون رو کم کرد و سرشو جلو آورد: آفرین...بلاخره تمومش کردی...تو موفق شدی... لبخندی زدم و با دستم تار مویش رو که باد روی صورتش انداخته بود کنار زدم: اوهوم نونا...تموم شد... بلاخره نابودش کردم... بلاخره کشتمش... خندید و قطره ی اشکی از گوشه ی چشمش چک
the price of love by Lady_matildaa
9 parts Ongoing
کسایی هستن که برای هم جونشونم میدن. اما حاضرن اونا رو به منافعشون ترجیح بدن؟؟ مخصوصا اگه عشق در کار باشه. عشق آدم رو کور میکنه. حالا فکر کن عاشق فرد اشتباهی بشی. "همینطور که اشک میریزه با ناباوری لب میزنه: _بگو که دروغه بگو همه ی اینا خوابه بگو اشتباهی اینجایی ت..تو باعث این...بدبختیایی؟_ با بالا اومدن دستای لرزون رز هق هقاش بیشتر میشه. فکرشم نمیکرد یه روزی در برابر هم قرار بگیرن. چشم هاشو میبنده و بار دیگه دهن باز میکنه: _من ازتون ناراحت نیستم. مطمئنم چیز مهم تری از من بوده که منو بهش فروختید. فقط مثل همیشه مراقب همدیگه باشید . حالا فقط اون ماشه ی لعنتی رو فشار بده نمیخوام بیشتر از این عذاب بکشم._ با شنیدن اون حرف ها قلبش به درد میاد و نمیفهمه کی اشک هاش جاری میشه. اما باید شلیک کنه. برای اهداف بزرگترش باید اون رو فدا کنه. پس چشماشو میبنده و ماشه رو فشار میده...." ganer:جنایی،درام،عاشقانه copel:Taehnnie,Rosekook,Hyunlix writer:Matilda □■□■□■□■□■□■□■□■□■ •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
•𝐆𝐫𝐚𝐲 𝐃𝐢𝐚𝗺𝗼𝐧𝐝•ᵛᵏᵒᵒᵏ by meral_writ
39 parts Ongoing
Vkook_الماس خاکستری ـ درد ازادی که بهم دادی از دردی که مستحقش بودم دردناک تر بود •امگایی که این اجبار رو برای رسیدن به عشق پنهانی که داشت قبول کرد و این ازدواج قراردادی رو پذیرفت. صبر کردن و دور شدن از رویا و هدف ها و زندگی که هیچ شباهتی در ذهنش نداشت، هیچ آسان نبود زندگی که پشتش منافع هایی پنهان بود برایش هیچ مفهومی نداشت ، اما گویی خودش هم آغشته به این رنگ های تیره شده بود، گمان میکرد نجات پیدا میکند!!• هفت سال زندگی که هردو با تنفر رنگ زدند و هیچکدام تلاشی برای دوست داشته شدن نمیکردند. آنها سخت میگرفتند ؟ یا زندگی سختی های پنهان داشت که انتقام درش نهفته بود؟! ___________________________________________ با چهره ی بی حسش بهش زل زد _ داری بد میکنی امگا لحظه ی ترس رو احساس کرد اما طولی نکشید که این حس رو خاموش کرد وبا تندی گفت: ـ هم از خودت هم از کله زندگیت متنفرم.. وارِن با لحنی خنثی رو بهش گفت: _ کُلت روی پیشونیت نذاشتم که دوستم داشته باش!.. writer:Meral Cuple:Vkook Genre:Dark-romance,Omegaverse,fantasy,smut,Angst٫ A-mperg
¬تعهد [کامل شده]  by Ela_expa
33 parts Complete
¬تعهد [کامل شده] کاراکتر: جیزل، تیونگ، لوکاس، نینگ نینگ، وونیانگ، فیلیکس و نیکی. ژانر: عاشقانه، مافیایی، اکشن. 'خلاصه' جیزل اوچیناگا در یکی از خانواده‌های برجسته‌ی مافیایی در بوسان به دنیا اومده و پرنسسیه که به‌واسطه زیباییش شناخته شده است. خیلی‌ها ازدواج اجباریش با لی ته‌یونگ برای برقراری صلح بین دو خاندان بزرگ مافیایی یعنی فیاتا بوسان و افیجا سئول رو مثل یه موهبت می‌دونند ولی از نظر خودش سرنوشتش به نابودی رسیده. ته‌یونگ رهبر آینده‌ی باند مافیایی سئوله؛ مردی که به بی رحمی شهرت داره. جیزل از ازدواج با همچین هیولایی می‌ترسه. ته یونگ می‌تونه به لطف ظاهر زیبا، ثروت و شخصیت کاریزماتیکش یکی از پرطرفدارترین مردهای مجردِ سئول باشه. اما جیزل می‌دونه که در پس چشم های فریبنده و خوش حالت ته‌یونگ و پشت لبخند مغرورانه‌اش، خون و مرگ در کمین نشسته. تو دنیای جیزل غالبا کسی که ظاهر زیبایی داره، یه هیولا درونش پنهان کرده؛ هیولایی که به سادگی بوسیدنت، تو رو می‌کشه. *این فیک تا حدودی بازگردانی شده‌است. #1 girlxboy #1 taeyong
𝐃𝐚𝐦𝐧 𝐥𝐢𝐟𝐞 ͭ ⷶ ͤ ᷠ ᷠ ͥ ͤ by a_z_tah_yna_
16 parts Ongoing
✯" حسادت، دروغ، خشم، کینه، لجاجت و حتی شهوت، مشکلاتی که یه سری نوجوون بی فکر با تجربه کم باهاش دست و پنج نرم میکنن و این "زندگی لعنتی‌" عه که تصمیم میگیره اونا رو با این همه مشکل به کجا برسونه. آیا اونا میتونن از حسادت بقیه به دور باشن؟ یا از دروغ در امان باشن؟ یا حتی اینکه بتونن خشم و شهوتشون رو کنترل کنن؟ ══════════════════════ ◉𝐀𝐮𝐭𝐡𝐨𝐫𝐬: 𝐂𝐮𝐭𝐞 𝐦𝐨𝐨𝐧 , 𝐒𝐞𝐥𝐢𝐧_𝐰𝐢𝐭𝐜𝐡 ı𝐥𝐥ı𝐥𝐥ı ◉𝐊𝐚𝐩𝐩𝐞𝐥: 𝐓𝐚𝐞𝐧𝐧𝐢𝐞 ,𝐉𝐞𝐧𝐤𝐨𝐨𝐤, 𝐋𝐢𝐬𝐤𝐨𝐨𝐤, 𝐑𝐨𝐬𝐦𝐢𝐧, 𝐉𝐢𝐧𝐬𝐨𝐨 ı𝐥𝐥ı𝐥𝐥ı ◉𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞: 𝐑𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞 _ 𝐒𝐦𝐮𝐭_𝐝𝐫𝐚𝐦𝐚_ 𝐭𝐫𝐚𝐠𝐞𝐝𝐲 _𝐜𝐨𝐦𝐞𝐝𝐲 ı𝐥𝐥ı𝐥𝐥ı ══════════════════════ 𝕔𝕙𝕒𝕣𝕒𝕔𝕥𝕖𝕣𝕤 ᴊennie════════════════ᴛaehung ʟisa═════════════════Jungkook Rose═══════════════════jimin Jisoo════════════════════jin Suga═══════════════════Rm Kai══════════════════j_hope
You may also like
Slide 1 of 10
ɢʀᴇʏ ᴄᴇʟʟs  cover
the price of love cover
•𝐆𝐫𝐚𝐲 𝐃𝐢𝐚𝗺𝗼𝐧𝐝•ᵛᵏᵒᵒᵏ cover
Hyunlix. cover
❥•𝐏𝐔𝐑𝐏𝐋𝐄 𝐇𝐄𝐀𝐑𝐓ೋ•'𝐂𝐎𝐌𝐏𝐋𝐄𝐓𝐄𝐃' cover
¬تعهد [کامل شده]  cover
𝐃𝐚𝐦𝐧 𝐥𝐢𝐟𝐞 ͭ ⷶ ͤ ᷠ ᷠ ͥ ͤ cover
God of Devil • Mini Fic ✔ cover
ܱ🃏 cover
𝗟𝗮𝘀𝘁 𝗰𝗵𝗮𝗻𝗰𝗲 cover

ɢʀᴇʏ ᴄᴇʟʟs

23 parts Ongoing

نام فن فیک: سلول های خاکستری ژانر:معمایی، عاشقانه، لیتل اسمات، انگست، مافیایی، جنایی قسمتی از فیک : شعله های آتش زبانه میکشید و همه چیز جلوی چشمانم میسوخت،قطرات اشک درحالی که روی گونه هام سر میخوردند رد سوزشی به جا میذاشتند،شعله ها انقدر نزدیک بود که انگار از داخل مردمک های چشمم گداخته میشد،همه ی چیز هایی که میشناختم جلوی چشمانم درحال خاکستر شدن بود،یک آن ،یک لحظه گرما از بین رفت و سرمای شدیدی حجوم آورد،لباس هام خیس و بدنم میلرزید،بارون میبارید و باد سردی میوزید، سرم رو بالا اوردم و دستی رو دیدم که به سمتم دراز شده،به آرومی دستم رو سمتش دراز کردم و گرفتمش،گرم بود. یکبار دیگه سرما از بین رفت و گرما حجوم آورد، ساختمون و درختان اطرافم درحال سوختن بودن،فکر کردم دوباره خونمونه، اما اینجا برای من اشنا نیست... _جونگکوک..کوک... با شوک سرمو برگردوندمو دیدمش که روبه‌روم وایستاده،با لبخند و چشمای اشکی بهم خیره شده بود،دستشو بالا آورد نوازش وار روی گونم گذاشتم،فاصله ی بدنامون رو کم کرد و سرشو جلو آورد: آفرین...بلاخره تمومش کردی...تو موفق شدی... لبخندی زدم و با دستم تار مویش رو که باد روی صورتش انداخته بود کنار زدم: اوهوم نونا...تموم شد... بلاخره نابودش کردم... بلاخره کشتمش... خندید و قطره ی اشکی از گوشه ی چشمش چک