دلیل سوم هم این بود که چانیول، تنها آدم پر حرف جمعشون بود و با تشر سوهو مبنی بر اینکه اینجا باید وجهه خودش رو حفظ کنه، سکوت کرده بود.
همه چی نسبتا خوب بود تا وقتی که چشم سوهو به اون شخص افتاد و همشون رو مجبور کرد پیششون برن. و بلاخره اون عوضی دقیقا جلوی چشم هاش بود.
شیائو ژان، تک فرزند باند بلادی مانستر، باندی که رقیب باند خودشون محسوب میشد. و باهاشون از نظر رده بندی باندهای زیرمجموعه توی یک رده بود. کسی که بر اساس گفته ها و شنیده ها توی همه چی فوق العاده بود و هیچ تقصی نداشت.
گرچه ییبو مطمئن بود همش تعریف بیخودیه و امکان نداره یک آدم بی نقص باشه. مخصوصا که ژان کسی بود که همیشه به خاطر مثلا توانایی ها و استعدادهاش توی سرش کوبیده میشد.
به همین خاطر نتونست جلوی زبونش رو بگیره و بعد از معرفی شدنش توسط سوهو تیکه اش رو انداخت.
_ اسمت رو زیاد شنیدم
ولی جواب ها و برخورد ژان متفاوت با انتظارش بود. ژان کاملا با نفرت و خیلی بد جوابش رو داده بود، انگار که از قبل باهاش مشکلی داره. میدونست دلیل مشکل خودش تا حدودی منطقیه، ولی ژان چه مشکلی باهاش داشت؟!
گرچه طبق معمول نتونست مانع جاری شدن کلمات روی زبونش بشه و جوابش رو داد، ولی خشمش نسبت بهش خیلی بیشتر شده بود. اون عوضی ندیده و نشناخته انقدر بد باهاش برخورد میکرد.
وقتی به عنوان جانشین باند انتخاب شد، هاله سردی و غرور دورش، واقعا ییبو رو متعجب کرد. مخصوصا احترام نذاشتن خودش و سهون.
با توجه به چیزهایی که ازشون شنیده بود، حدس میزد خیلی مطیع باشن ولی انگار دقیقا برعکسی تصور ییبو بودن و هردو به شدت مغرور و سرکش بودن.
وقتی کنارشون برگشتن، ییبو نتونست نگاه پر از خشمش رو به ژان کنترل کنه. مخصوصا وقتی سوهو با هیجان مشغول تعریف و تمجید ازش بود. ولی نگاه پر نفرتی که در جواب دریافت کرد واقعا شوکه اش کرد.
این حجم از نفرت ژان نسبت بهش از کجا میومد؟ اونا تا اون لحظه حتی یک بار و از دور هم همدیگه رو ندیده بودن و تا اونجایی که میدونست هیچ ربطی بهم نداشتن. پس چرا ژان با این حجم از نفرت بهش نگاه میکرد؟
قبل از اینکه کنجکاویش به عقلش غلبه کنه، سهون و ژان خیلی زود بعد از خداحافظی مختصری، از جشن بیرون رفتن. ییبو که رفتن اون هارو دید، بهترین فرصت رو برای بیرون رفتن از این مهمونی مزخرف و خفه کننده گیر آورد و با اصرار به سوهو، راضیش کرد به عمارت بگردن.
قبل از اینکه وارد اتاقش بشه، توسط سوهو صدا زده بود. نفس عمیقی کشید و به طرفش برگشت. با اینکه با تمام وجود سوهو رو دوست داشت، گاهی به شدت دلش میخواست خفه اش کنه.

YOU ARE READING
THE GAME OF DESTINY
ActionFiction: THE GAME OF DESTINY genre: Action _ mafia _ thriller _ angst _ romance Author: SHIA _ HANA couple: YiZhan ??? ?? ???? ????? ????? ?????? ???? ??? ????? ?????. ??????? ????? ??????? ? ??????? ?? ???? ????? ???? ????. ??? ???? ?????? ??????...
part 3
Start from the beginning