لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.(جدا شرمنده ام. من داشتم درس میخوندم یادم رفت پارت بذارم. پارت جدید خدمت شما.)
ژان لحظه ای سرش رو برگردوند که وضعیت لی رو ببینه، ولی صحنه ای که دید باعث شد قلبش چند ضربان ژان بندازه. لی همونطور که روی زمین افتاده بود، خودش رو به اسلحه اش رسونده بود و آماده شلیک بود.
سر اسلحه ییبو رو هدف گرفته و ژان نفهمید چطوری و کی، فقط با فریاد جمله ای گفت و به طرف ییبو دوید.
+ ییبو مراقب بااااااش
به محض رسیدن بهش، دستش رو کشید و چرخیدن ییبو همزمان شد با صدای شلیک دو گلوله. چانیول و سهون بهت زده به اتفاقی که توی کمتر از چند ثانیه افتاد نگاه میکردن.
ژان همراه ییبو که گلوله به شونه اش خورده بود، روی زمین نشست و نگران و وحشت زده دست رو روی زخمش گذاشت. ولی چیزی که سهون و چانیول رو معتجب کرده بود، ابدا این صحنه نبود.
بلکه سوهویی بود که با دست های لرزون شلیک کرده و گلوله ای که درست توی قلب لی فرو رفته بود. سوهو به سختی خودش رو به طرف لی کشید و کنارش، روی زانوهاش افتاد.
اشک های یکی یکی روی صورتش سر میخورد و به سختی نفس میکشید. دست لرزون رو روی صورت و قلب لی که به شدت خونریزی داشت گذاشت و به سختی زمزمه کرد.
سوهو: اخه...اخه چرا...این کارو...باهامون...کردی؟؟
لی همونطور که به سختی آخرین نفس هاش رو میکشید، به حرف اومد.
لی: من....من فقط....میخواستم دیده....بشم...میخواستم....به منم...افتخار کنید...میخواستم...به اندازه....ییبو...بهم..... افتخار....کنید....این هیولای....طمع کار رو...شماها...از من ساختید....حالا...تا آخر عمر....با عذاب وجدانش...خفه....بشید
با بسته شدن چشم هاش و بی حرکت شدن کامل جسمش، سوهو با بدنی لرزون خودش رو جلو کشید و جسم بی جونش رو به آغوش کشید. صدای هق هق و فریادش توی گوش چانیولی که مونده بود تا تنها نباشه میپیچید.
چانیول اجازه داده بود برخلاف میلش، سهون خیلی زود ژان و ییبو رو با خودش ببره و خودش مونده بود تا هم سوهو تنها نباشه و هم به وضعیت لی رسیدگی کنه.
خیالش از بابت اینکه سهون و ژان، حتی با وجود وضعیت بد خودش مراقب ییبو هستن، راحت بود. آروم جلو رفت و دستش رو روی شونه سوهو که به شدت گریه میکرد و گاهی با فریاد کوتاهی اسم لی رو صدا میزد، گذاشت.
چان: گه.....
سوهو: من.....چیکار کردم؟...من چه غلطی کردم؟؟؟اولین شلیکی که از اون اسلحه نفرین شده کردم...به طرف برادر خودم بود.....من برادر خودمو کشتم...میفهمی؟ من برادر خودمو کشتم

YOU ARE READING
THE GAME OF DESTINY
ActionFiction: THE GAME OF DESTINY genre: Action _ mafia _ thriller _ angst _ romance Author: SHIA _ HANA couple: YiZhan ??? ?? ???? ????? ????? ?????? ???? ??? ????? ?????. ??????? ????? ??????? ? ??????? ?? ???? ????? ???? ????. ??? ???? ?????? ??????...