THE GAME OF DESTINY

لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.

+ دا یو 9 سال بعد از ازدواجش به قتل رسید که گفته میشه مسئول قتل وانگ کوان بوده. چهار سال بعد باند ققنوس بدون اطلاعات و درز هیچگونه اخباری به طور کامل و با دستور مستقیم رئیس هونگ پاکسازی شد. متاسفانه هیچ اطلاعاتی از علت این کار در دسترس نیست

ژان به محض پایان جمله آخر، با منبعشون تماس گرفت.

× جناب شیائو....

+ هیچکس باقی نمونده؟

× میگردم براتون....از خانواده که نه...هرسه عضو باقی مونده کشته شدن...ولی ببینم میتونم کسی دیگه رو پیدا کنم یا نه

+ ممنونم

× متاسفم که اون اطلاعات رو اینطوری متوجه شدید

+ مشکلی نداره...پاداشت رو واست میفرستم

× ممنون قربان

+ پدرم...

× چیزی نمیفهمن....من از شما دستور گرفتم

+ خوبه....

تماس رو قطع کرد و به ییبو نگاه کرد.

_ پس کسایی که به دارک مون حمله کردن از خانواده مادرت بودن؟

+ چون فکر میکردن پدر تو قاتل مادرمه؟

_ انقدر ساده نیست...پدر من ۴ سال چین نبوده...چطور درست وقتی که پدرم برمیگرده اونا خبر دار میشن و حمله میکنن؟

+ ولی به نظرم علت حمله همینه...باید بقیه جزئیات رو پیدا کنیم

_ چطوری؟ هیچکس نیست که بتونه تعریف کنه

+ بذار ببینیم کسی از باند ققنوس پیدا میشه یا نه

ییبو باشه ای گفت ولی قبل از اینکه چیز دیگه ای بگه، صدای زنگ موبایلش، توجه هردوشون رو جلب کرد. ییبو با دیدن اسم محافظی که روز قبل باهاش حرف زده بودن، صفحه گوشیش رو به ژان نشون داد و بعد تماس رو جواب داد.

_ بله جناب هائو؟

× سلام جناب وانگ...راستش من یک چیزی یادم اومد

_ چی؟ چی یادتون اومده؟

× فکر میکنم پدرتون متوجه شده بود قتل خانم دا یو کار کیه...راستش قبل از اینکه برگرده باهام تماس گرفت و ازم خواست اماده یک سری کارها باشم...گفت اطلاعات مهمی رو بدست آورده و برای همین داره برمیگرده

_ یعنی پدرم میدونسته کی خانم دا یو رو کشته و بهش تهمت زده؟

× من فکر میکنم اینطور بوده

_ به هیچکس نگفته؟

× نه متاسفانه...درواقع شاید فرصت نشد که بگه