Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
چپتر هفدهم و هجدهم'
پسر با حرف تهیونگ به سمتش چرخید. حالا از فاصله ی میلی متری به چشمای وحشی مرد خیره بود، طوری که نفسهای گرمشو هم رویه پوست صورتش احساس میکرد.
_ منظورت چیه؟
_ قول برام ارزشی نداره..
_ من چی؟ منم برات ارزش ندارم؟
_ ...
قول دادن برات ارزش نداره، اما آرامشِ من چی؟ ارزش نداره!
اما فقط با سکوت مرد مواجه شد، نا امید پلکاشو رویه هم گذاشت و قصد داشت به سمت مخالف بچرخه ولی... لبای مرد رویه لبای خودش نشست. لباشو سبک بوسید و دوباره به چشمای تیله ایی پسر خیره شد؛ آروم موهاشو لمس کرد.
اگه بگم تنها چیزی که برام ارزشمنده تویی.. باور میکنی؟
آروم پیشونیشو بوسید و ادامه داد.
_ باور میکنی تو تنها ماه کوچولویی هستی که به امید روشن کردنش نفس میکشم؟
نرم چشماشو بوسید؛ دیگه حرفی نزد و فقط به اقیانوس متلاطم چشمای جونگکوک خیره شد. ضربان تند شده ی قلب پسرکشو احساس میکرد و البته سكوتش؛
لبخند مهربونی به متعجب بودن جونگکوک زد و دوباره تن لختشو بغل کرد؛ سرشو تویه گردن خوش عطر پسر مخفی کرد و عطرشو نفس کشید. پلکاشو رویه هم گذاشت و پوست لطیف گردن جونگکوک رو مهمون نفسای گرمش کرد.
_ ماه کوچولوی من...
و باز هم سکوت پسر پاسخِ حرف صادقانه اش بود. حرفی نزد و با عطر پسرک به خواب رفت؛
*فردا- ساعت۷صبح*
پلکاشو اروم از هم فاصله داد اما خبری از جونگکوک تویه بغلش نبود. با تعجب رویه تخت نشست و آروم اسمش رو زمزمه کرد.
_ جونگکوکی؟
کم کم متوجه ی صدای دوش حموم شد، نفس آسوده ایی کشید و سمت حموم رفت؛ اروم وارد شد و...
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.