Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
چپتر بیست و ششم – فصلدوم
_ اما فکر میکنی اون مرد، واقعا لیاقتش رو داره؟
با دقت خون کنار ناخنش رو پاک کرد.
_ لیاقت این رو داره که تو قلب، روح و بدنت رو دو دستی بهش تقدیم کردی؟
دستمال دیگری برداشت و به دور زخمش پیچید.
_ تو هنوز..
نگاهش رو بالا اورد و به چشم های پسر که ترس و نگرانی رو منعکس می کرد، خیره شد. لبخندی زد و ادامه داد.
_ تو هنوز رفیق من رو نشناختی جئون.
دو تار از موهای نمناک پسر که مشخص بود تازه از حموم برگشته رو کنار زد.
_ وقتش که برسه، تو رو هم بخاطر سود و ترقی خودش کنار میذاره
دستش رو پایین تر اورد و پوست لطیف گونه اش رو لمس کرد.
_ اونوقت تو می مونی و، قلب و روحی که بکارتش رو به اون مرد باخته.
نگاهش رو از جونگکوک گرفت و ایستاد. به نظر می رسید تا همینجا کافی بود. به سمت در خروجی رفت، اما لحظه ایی متوقف شد.
_ اما من هنوز هم تو رو می خوام جئون؛ حتی اگه اون مرد مثل یه آشغال دور بندازتِت.
و در رو باز کرد و از اتاق بیرون زد.
تمام بدنش نبض شده بود. آنالیز کردن تمام حرف های ناگهانی ژنرال هیون سوک، دشوار بود. مخصوصا اینکه متوجه شده بود ژنرال جانگ از رابطه ایی که توی عمارت داشتن ، آگاهه. ترسیده بود؛ نه برای خودش، بلکه برای ژنرال کیم تهیونگی که، همه بهش باور و اطمینان داشتن.
صدای زنگ تلفن همراهش به گوش رسید. نگاهش رو به صاحب تماس داد. کانگدا؟ احساس بد و دلشوره ایی همه ی وجودش رو فتح کرده بود. دست های لرزونش رو به سمت گوشی برد و تماس رو وصل کرد.
_ هییییی جونگکوکااااااا!
صدای فریاد پسر، اخمی به ابروهاش انداخت.
_ چه مرگته؟
_ ژنرال کیم! جونگکوک ژنرال کیم!
با شنیدن اسم مرد، قلبش یک ضربان جا انداخت. با تردید پرسید.