抖阴社区

                                    

"هری!" لویی ناله میکنه، بازوش رو روی صورت‌ـش میذاره تا سرخ شدنش رو قایم کنه.

هری جواب نمیده، و لویی یواشکی از زیر دست‌ـش نگاه میکنه تا ببینه اون داره چیکار میکنه. هری درحالی که یکی از مجله‌ها رو باز کرده روی شکم‌ـش کنار لویی دراز میکشه، و با زیبایی به صفحهٔ روبروش لبخند میزنه. وقتی که لویی روی پهلوش دراز میکشه، هری سرش رو بلند میکنه و توی چشم‌هاش نگاه میکنه. لویی جیغ میکشه وقتی که هری ناگهانی جلو میره و عمیق میبوستش.

"میتونم برات بخونمش؟" هری میپرسه.

لویی چشم‌هاش رو میچرخونه. "چه قبول کنم چه نکنم، اول  و آخرش میخونی." اون میکنه.

هری فقط یه لبخند بزرگ میزنه و شروع میکنه:

"لویی تاملینسون دو سالِ پیش زمانی وارد عرصهٔ طراحی و مد شد که یکی از کت‌وات‌های هفتهٔ مدِ لندن رو برای مدتی خریداری کرد. یک‌ساعتی که برای نشون دادن کالکشن‌ـش وقت داشت، زمان کافی‌ای بود تا باعث بشه که اینترن‌ها سراغِ روزنامه‌نگارها و دستیارها سراغِ سلبریتی‌هاشون برن و اونا رو برای تماشای پایانِ شو، به اونجا بکشونن. لویی موفقیت بزرگ‌ـش رو زمانی به‌دست آورد که لباسی که طراحی کرده بود، توسط اِما واتسون انتخاب شد تا اون رو توی شبی که اسکار گرفت، روی فرش قرمز بپوشه. بعد از اون لویی تبدیلِ به یه اسمِ مشهور شده؛ اون لباس‌های شناخته‌ شده‌ترین سلبریتی‌های مرد و زنِ نسل‌مون رو طراحی میکنه، نه تنها لباس‌هایی که روی فرش قرمز میپوشن، بلکه حتی لباس‌های راحت و ساده‌شون رو هم طراحی میکنه." هری موقع خوندن به سختی ذوق‌ـش رو کنترل میکنه، که باعث میشه قلبِ لویی هم با هیجان تندتند بتپه.

"ما لویی تاملینسون رو توی کافی‌شاپِ موردعلاقه‌ش، روبروی طبقهٔ بالای یه انبار که تبدیل به استدیوی طراحیِ اصلی‌ـش شده، ملاقات میکنیم. وقتی که میرسیم، تاملینسون منتظرمون‌‌ـه و با دخترِ پشتِ کانتر دوستانه صحبت میکنه. واضحه که اون منظم‌ـه، و بهمون کیکِ شکلاتی رو پیشنهاد میده. لویی ما رو به سمتِ صندلی‌‌هایی که یه گوشهٔ خلوت بودن راهنمایی میکنه و توضیح میده که یکی از دلایل علاقه‌ش به این کافه، اینه که بیشتر وقت‌ها بعد از ساعتِ یازدهِ صبح، خلوت‌ـه. همونطور که از یه طراحِ مد انتظار میرفت اون بی‌عیب و نقص لباس پوشیده، و کتِ چرم‌ـش رو درمیاره و ژاکتِ بافتنیِ سبز تیره‌ش رو به نمایش میذاره." هری با صدای راوی‌مانندش میخونه.

"نمیدونم چرا اینجوری نوشتنش. چرا همه‌چیز رو تعریف کردن." لویی اخم میکنه. "فکر کردم فقط سوال و جواب‌ها رو مینویسن." همونطور که گوش‌های مخملیِ سگ رو نوازش میکنه، میگه.

"دارن صحنه‌سازی میکنن. سوال‌ و جواب‌ها تازه شروع میشن. کنار سوال‌های مصاحبه‌گر «و»[وُگ] و کنار جواب‌های تو «اِل‌تی» گذاشتن." هری میگه و گلوش رو صاف میکنه.

?Fading? [L.S] Where stories live. Discover now