抖阴社区

part 107

1.1K 214 324
                                        

به محض بیرون اومدن سرم از آب اولین صدایی که شنیدم صدای جیغ ها و تشویق های مبین بود. به جای منیجرم یه حوله دستش گرفته بود و با همون حوله میرقصید و "قورباغه پا طلایی امید تیم مایی" میخوند

خندیدم و با یه حرکت از استخر بیرون اومدم حتی قبل از اینکه فرصت کنم بفهمم چی شده اول حوله و بعد دستای مبین دور تنم حلقه شد و بلافاصله صدای جیغ حاضرین بالاتر رفت با خنده مبین رو کنار زدم و گفتم:

- نکن نمیبینی اینا دنبال یه فرصتن ما دو تا رو شیپ کنن
بیشتر از قبل بهم چسبید و کنار گوشم گفت:
- خب بذار شیپ کنن چیه نکنه آقاتون گفته با کس دیگه ای شیپ بشی دیگه شبا برات برنامه های مفرح نمیذاره

خیلی خب باید اعتراف میکردم تنها کسی که من هیچ وقت از پس زبونش برنمیومدم مبین بود. با بهانه "خیسم لباست خیس میشه بچه" کنارش زدم و پرسیدم:
- چندم شدم؟
- سوم

با دیدن اسمم روی بورد ورزشگاه با هیجان بالا پریدم و صدای مبین رو دراوردم:
- یاااا خوبه حالا اول نشدی انقدر خوشحالی
- مهم اینه بهم مدال میدن

- حیف که من نمیتونم بمونم مدال گرفتنت رو ببینم باید برم سالن بسکتبال یکم دیگه بازی مینسوک هیونگم شروع میشه مگنه اش نباشه تشویقش کنه خیلی دلش میشکنه

در حالی که مثلا داشتم به حرف مجری های برنامه گوش میدادم و برای دوربین لبخند میزدم دستم رو جلوی دهنم گرفتم که فن ها نتونن لبخونی کنن و در همون حال گفتم:

- عه بازی بسکتبال الانه؟ اتفاقا یونگی هم میخواست تو تیم بسکتبال بازی کنه اما دیشب شونه اش درد گرفت بازی رو براش ممنوع کردم
ابروهای مبین بالا رفت و پرسید:
- مطمئنی به حرفت گوش کرده؟

با اطمینان گفتم:
- آره بابا با برنامه های مفرح شبانه تهدیدش کردم صد در صد گوش میکنه
گوشیش رو جلوی چشمم گرفت و با یه لبخند موذیانه پرسید:
- پس میشه بگی این چیه؟

به گوشیش نگاه کردم توی چت گروهیشون بود و مینسوک هیونگش یه عکس از تیم حریف فرستاده بود و زیرش نوشته بود قراره سوسکشون کنم اما نکته عکس این نبود نکته قابل توجه عکس یونگی بود که مثل گل قالی وسط نفرات تیم حریف ایستاده بود. مبین با حفظ همون لبخند موذی سری تکون داد و طعنه زد:

- نچ نچ نچ فکر کنم دلشو زدی دیگه برنامه هات براش زیادم مفرح نیست
و اینطوری بود که من خیلی سریع سر و ته کل مراسم قهرمانی و کاپ و مدالم رو پنج دقیقه ای بستم و با نهایت سرعت خودم رو به سالن بسکتبال رسوندم.

بازی شروع شده بود و جیمین و جونگ کوک روی صندلی تیم نشسته بودن و هیونگشون رو تشویق میکردن مثل جن بو داده پشت سرشون ظاهر شدم و گردن هر دو رو توی دستم گرفتم:
- مگه من به شما دو تا نسپردم حواستون باشه یونگی بازی نکنه؟

I'm not okWhere stories live. Discover now