I'm not ok

By suho_exo2345

272K 46.7K 64.8K

تصور کنید اگر بنگتن یه عضو هشتم ایرانی داشت اون وقت چقدر همه چیز میتونست متفاوت باشه؟ با ما همراه بشید و داست... More

part 1
part 2
part 3
part 4
part 5
part 6
part 7
part 8
part 9
part 10
part 11
part 12
part 13
part 14
part 15
part 16
part 17
part 18
part 19
part 20
part 21
part 22
part 23
part 24
part 25
part 26
part 27
part 28
part 29
part 30
part 31
part 32
part 33
part 34
part 35
part 36
part 37
part 38
part 39
part 40
part 41
part 42
part 43
part 44
part 45
part 46
part 47
part 48
part 49
part 50
part 51
part 52
part 53
part 54
part 55
part 56
part 57
part 58
part 59
part 60
part 61
part 62
part 63
part 64
part 65
part 66
part 67
part 68
part 69
part 70
part 71
part 72
part 73
part 74
part 75
part 76
part 77
part 78
part 79
part 80
part 81
part 82
part 83
part 84
part 85
part 86
part 87
part 88
part 89
part 90
part 91
part 92
part 93
part 94
part 95
part 96
part 97
part 98
part 99
part 100
part 101
part 102
part 103
part 104
part 105
part 106
part 107
part 108
part 109
part 110
part 111
part 112
part 113
part 114
part 115
part 116
part 117
part 118
part 119
part 120
part 121
part 122
part 123
part 124
part 126
part 127
part 128
part 129
part 130
part 131
part 132
part 133
part 134
part 135
part 136
part 137
part 138
part 139
part 140
part 141
part 142
part 143
part 144
part 145
part 146
part 147
part 148
part 149
part 150
part 151
part 152
part 153
part 154
part 155
part 156
part 157
part 158
part 159
part 160
part 161
part 162
part 163
part 164
part 165
part 166
part 167
part 168
part 169
part 170
part 171
part 172
part 173
part 174
part 175
part 176
part 177
part 178
part 179
part 180
part 181
part 182
part 183
part 184
part 185
part 186
part 187
part 188
part 189
part 190
part 191
part 192
part 193
part 194
part 195
part 196
part 197
part 198
part 199
part 200

part 125

1.1K 214 200
By suho_exo2345

خندید و خندیدم خودش رو روی تخت انداخت و گفت:
- یاد روزی افتادم که بخاطر کار نیمه وقت کمردرد گرفته بودی و وقت نمیکردی بخوابی انقدر که بی هوش شدی الان اما انگار اون روزا داره تموم میشه

کنارش روی تخت خوابیدم و سرم رو روی شکمش گذاشتم و گفتم:
- هنوز گاهی اون درد رو حس میکنم. حتی اینکه مجبور شدم کمک مبین رو قبول کنم تا بتونم بین درس و کار و کارآموریم تعادل ایجاد کنم هنوزم گاهی روی قلبم سنگینی میکنه

دستش لای موهام فرو رفت و در حال بازی با موهام گفت:
- همیشه میگفتی وقتی پولدار شدی پول موبین رو پس میدی الان میخوای با این پول، پول موبین هیونگ رو بدی؟

- اوهوم با نصفش پول مبین رو میدم و با نصف دیگه اش یه ماشین میخرم
- چه ماشینی؟

قبل از اینکه بتونم جواب بدم درب اتاق باز شد و تهیونگ داخل شد و با دیدن مون بدون اینکه چیزی بههمون بگه صداش رو روی سرش انداخت و هوار زد:

- یونگی هیونگ بیا دوست پسرتو از دوست پسرم دور کن
ریز خندیدم و گفتم:
- حسودیت شد هیونگ؟
کوکی من رو هل داد تا از روی شکمش بلند شم و بعد توضیح داد:

- داشتم ازش زبان خارجی یاد میگرفتم تهیونگا
تهیونگ چپ چپ نگاه کرد و گفت:
- از متین مسلط تر نبود تو بخوای ازش یاد بگیری؟

کوکی چیزی از اینکه اون زبان فارسی بود نه انگلیسی نگفت و فقط با شیطنت گفت:
- نه بابا مسلطه فقط کلمات درتی رو بلد نیست

تن به شیطنتش دادم و برای اذیت کردن تهیونگ با خنده روی تن کوکی که هنوز خوابیده بود خیمه زدم و گفت:
- اوه بیبی درتی میخوای؟ میتونم درتی هاش رو عملی یادت بدم

با صدای بلند خندید و قبل از اینکه بتونم حتی نزدیک صورتش بشم دستی دور کمرم حلقه شد و من رو از کوکی فاصله داد و صدای خش دار یونگی توی گوشم پیچید:

- شما خودت بیبی دیگرانی چطور میتونی یکی دیگه رو بیبی صدا کنی آخه؟

صدای خنده تهکوک باعث شد زورم بگیره و بخوام با تقلا از بغلش بیرون بیام.
من رو که از کوکی فاصله داد رسالتش تمام شد و روی زمین رهام کرد با اخم سمتش برگشتم و با انگشت اشاره تهدیدش کردم و گفتم:

- من اصلا هم بیبی تو نیستم فهمیدی
دستم رو گرفت و در حالی که سمت در میکشید گفت:
- آره خب فکر کن نیستی

دنبالش رفتم اما باز اصرار کردم:
- نیستم دیگه فکر کردن نداره
- پس چرا بم میگی ددی؟
وارد اتاق خودمون شدیم اما به کل کل کردن باهاش ادامه دادم:

- خب چون شوگر ددی فقیر خودمی. تازه خیلیم حسودی
روی تخت نشست دست من رو کشید و روی پاش نشوند و گفت:
- حسود نیستم اما خوشم نمیاد انقدر به بقیه بچسبی

ابرو بالا انداختم و با شیطنت پرسیدم:
- چرا؟
- چون اونا به تو علاقه مند میشن ولی من میفتم زندان.

سه ثانیه طول کشید معنی حرفش رو بگیرم و بعد با فهمیدنش کامل هرچی برگ داشتم برگ ریزان شد:
- واو جناب مین این عاشقانه ترین جمله ای بود که تا الان گفتی میشه استوریش کنم؟

خندید و دستاش دور کمرم حلقه شد و سرش رو روی شکمم‌ گذاشت و به جای جواب من پرسید:
- چرا به کوکی چسبیده بودی؟

موهاش رو نوازش کردم و گفتم:
- داشتیم درباره گذشته مون حرف میزدیم راستی یادم افتاد میدونستی پولدار شدم؟

گوشی دراوردم پیام بانک رو نشونش دادم و با ذوق گفتم:
- ببین دستمزد بازیگری و نویسندگیم رو دادن الان انقدر پولدارم که بالاخره میتونم ماشینم رو بخرم

یه لبخند محو زد و باز سرش رو روی شکمم گذاشت و گفت:
- باشه به سجین هیونگ میگم با نمایشگاه هماهنگ کنن شب بریم هرچی دوست داری بردار اما الان میشه همون قدری که به جونگ کوکا نزدیک شده بودی به منم نزدیک شی
***

نفس نفس زنون تمرین رو تموم کردم و گفتم:
- واسه امروز دیگه بسه
هوسوک به شوخی اخطار داد:
- جناب عذرخواهی میکنم اما لیدر تیم پرفورمنس من هستم

روی زمین چهار طاق دراز کشیدم و گفتم:
- اوکی آقای لیدر میتونی با جنازه من ادامه بدی
به جای اینکه یه "زبونت رو گاز بگیر" یا "دور از جون" که اصلا بلد هم نبودن بگن کوکی با ذوق گفت:

- وای دلم برای مثل جنازه وسط راه خوابیدنت تنگ شده بود اصلا چرا دیگه سر راه نمیخوابی؟
چرا باید سر راه میخوابیدم وقتی الان دیگه کاناپه داشتیم اون موقع سر راه میخوابیدم چون جایی برای نشستن توی خوابگاه نبود

تهیونگ و جیمین هم شروع کردن از روی من پریدن و در همون حال گفتن:
- ما هم دلمون تنگ شده بود خیلی وقت بود وسط راه نمیخوابید.
از زیر پاهاشون بلند شدم و با اخم نق زدم:

- یااااا مگه من خط عابر پیاده ام اینجوری از روم رد میشید؟
حرکت ما هیونگ لاین رو به خنده انداخت هوسوک با خنده یه بطری آب برداشت و گفت:

- خیلی خب باشه برای امروز بسه پاشین دوش بگیریم بریم خوابگاه
با اشتیاق بلند شدم و اولین نفر خودم رو به حمام رسوندم بعد از دوش با بیرون اومدن از سرویس یونگی رو دیدم توی رختکن لباس پوشیده بود و داشت موهاش رو خشک میکرد با شیطنت گفتم:

- آخ دیر رسیدم لختت رو ندیدم
خندید و با افسوس سر تکون داد و صدای هوسوک هیونگ رو از پشت سرم شنیدم که طعنه آمیز گفت:

- نه که کم دیدی من بدبخت واسه اینکه لخت جفتتون رو نبینم الان چند ماهه عملا وسط سالن میخوابم
با احتیاط لبه حوله رو نیم میلی متر کنار دادم و با شیطنت گفتم:

- هیونگ لخت من خیلی جذابه ها میخوای ببینی؟

قبل از اینکه هوسوک جوابی بده یونگی لباسام رو روی صورتم انداخت و تقریبا تشر زد:
- بیا برو لباستو بپوش انقدر کرم نریز
بلند خندیدم و در حال رفتن شنیدم که هوسوک با خنده گفت:

- چرا این بچه وفاداری سرش نمیشه؟ همش باید جمعش کنی
انقدری دور شده بودم که جواب یونگی رو نشنیدم

اما جواب خودم واضح بود من وفاداری سرم میشد اما اینکه شیطون بود دست خودم نبود و با این حال هیچ وقت واقعا به یونگی خیانت نکرده بودم‌ چرا درباره من اینطور فکر میکردن؟

با فکری درگیر لباسم رو عوض کردم و برگشتم یونگی هنوز روی نیمکت منتظر من مونده بود با دیدنم از جا بلند شد و همراه هم سوار اسانسور شدیم و به پارکینگ رفتیم. درب اسانسور که باز شد با تعجب پارکینگ‌ خالی از ون رو نگاه کردم و گفتم:

- بچه ها رفتن؟ ما رو جا گذاشتن؟
دست توی جیبش کرد و گفت:
- من بهشون گفتم برن

حتی فرصت نشد بپرسم چرا چون یه سوییچ از جیبش دراورد و با زدن دکمه اش فلشرای ماشین قشنگم چند قطعه پایین تر چشمک زد. با ذوق سمت ماشین اسپرت قرمزم رفتم و در حال لمس کردن بدنه اش گفتم:

- آوردنش؟ چرا بهم نگفته بودی؟
خندید و در حال نگاه کردن به واکنش من جواب داد:
- میخواستم سوپرایزت کنم
سمتش برگشتم و بی هوا محکم بغلش کردم:

- واقعا سوپرایز خوبی بود ممنون هیونگ
ریموت رو سمتم گرفت از دستش کشیدم و سریع سوار شدم و منتظر موندم که اون هم سوار بشه.

هفته پیش برای خرید ماشین رفته بودیم و بعد از کلی زیر و رو کردن کاتالوگ ها بالاخره ماشین مورد نظرم رو انتخاب کردم و گفته بودن که به محض آماده شدن سند های انتقال، ماشین رو به کمپانی میفرستن و حالا بعد از یک‌ هفته انتظار درست وقتی ناامید شده بودم و منتظر نبودم ماشینم رسیده بود.
یونگی کنارم نشست و من با اشتیاق پرسیدم:

- خب جناب مین تمایل دارید به عنوان اولین سرنشین ماشین من کجا برسونمتون؟
چند ثانیه خیره بهم نگاه کرد و بعد جواب داد:

- فقط برو یه جای دور، جایی که خودمون دوتا تنها باشیم
خب انتخابش سخت نبود یه همچین جایی رو خیلی وقت بود که مد نظر داشتم
***

چرا همه فکر میکنن متین خیانت کاره؟ اون بچه فقط زیادی شیطونه

Continue Reading

You'll Also Like

Bad Deal By riya

Fanfiction

17.1K 3.4K 37
𓂃Bad Deal 𓂃Genres: Mystery, Romance, School life, Angst باد سردی می وزید، جسم بی جون و خونیش تو بغلم میلرزید، اشکام روی صورتش میرختند و صدای سرفه ه...
291K 22.8K 38
فقط بهم بگو/Just tell me🔞 (کامل شده) چی میشه اگه جفت حقیقی کیم تیونگ امگایی باشه که به آلفای دیگه ای قولش داده باشن. و تیونگی که فقط به آلفا های م...
132K 28.5K 150
فصل آخر از سری مجموعه im not ok و paper cuts دوستان تازه وارد توجه کنید به دلایلی واتپد پارت ها رو به هم ریخته آپ کرده از روی لیست میتونید به ترتیب ش...
210K 29.1K 57
Pure [ Mpreg ] ▪Yoonmin ▪Kookv بخشی از فیک: جیمین: اون ... اون قضیه یه اجبار بود! من به محض اینکه بتونم کمکت رو جبران میکنم تا برای همیشه کارمون باه...