I'm not ok

By suho_exo2345

271K 46.7K 64.8K

تصور کنید اگر بنگتن یه عضو هشتم ایرانی داشت اون وقت چقدر همه چیز میتونست متفاوت باشه؟ با ما همراه بشید و داست... More

part 1
part 2
part 3
part 4
part 5
part 6
part 7
part 8
part 9
part 10
part 11
part 12
part 13
part 14
part 15
part 16
part 17
part 18
part 19
part 20
part 21
part 22
part 23
part 24
part 25
part 26
part 27
part 28
part 29
part 30
part 31
part 32
part 33
part 34
part 35
part 36
part 37
part 38
part 39
part 40
part 41
part 42
part 43
part 44
part 45
part 46
part 47
part 48
part 49
part 50
part 51
part 52
part 53
part 54
part 55
part 56
part 57
part 58
part 59
part 60
part 61
part 62
part 63
part 64
part 65
part 66
part 67
part 68
part 69
part 70
part 71
part 72
part 73
part 74
part 75
part 76
part 77
part 78
part 79
part 80
part 81
part 82
part 83
part 84
part 85
part 86
part 87
part 88
part 89
part 90
part 91
part 92
part 93
part 94
part 95
part 96
part 97
part 98
part 99
part 100
part 101
part 102
part 103
part 104
part 105
part 106
part 107
part 108
part 109
part 110
part 111
part 112
part 113
part 114
part 115
part 116
part 117
part 118
part 119
part 120
part 121
part 122
part 123
part 124
part 125
part 126
part 127
part 128
part 129
part 130
part 132
part 133
part 134
part 135
part 136
part 137
part 138
part 139
part 140
part 141
part 142
part 143
part 144
part 145
part 146
part 147
part 148
part 149
part 150
part 151
part 152
part 153
part 154
part 155
part 156
part 157
part 158
part 159
part 160
part 161
part 162
part 163
part 164
part 165
part 166
part 167
part 168
part 169
part 170
part 171
part 172
part 173
part 174
part 175
part 176
part 177
part 178
part 179
part 180
part 181
part 182
part 183
part 184
part 185
part 186
part 187
part 188
part 189
part 190
part 191
part 192
part 193
part 194
part 195
part 196
part 197
part 198
part 199
part 200

part 131

1K 194 792
By suho_exo2345

بچه ها از این پارت به بعد داستان شدیدا انگست میشه کسایی که روحیه حساسی دارن ممنون میشم از اینجا به بعد رو نخونن

این بازی دیگه زیادی داشت مسخره میشد. دستاشو محکم تکون داد تا از دستشون آزاد بشه و در همون حال داد زد:

- ولم کنین واسه چی گرفتینم
و برای یه ثانیه دلیلش از ذهنش گذشت. میخوان بدزدنش! درست مثل مبین! این واقعا شبیهش بود پس حتی با فکر بهش ترسید و عرق سرد از تیره کمرش چکید و این فکر با شنیدن یه صدای زنونه از پشت سرش حتی قوی تر هم شد به سمت صدا برگشت.

در واقع اون مردا به زور برگردوندنش و با دیدن زنی که چند ماه قبل توی اداره پلیس دیده بودش کاملا مطمئن شد که درست حدس زده.

این زن ساسانگ ‌مبین بود همون زنی که قبلا برادرش رو دزدیده بود. جرقه ای در سرش زده شد. این دختر دنبال متین نبود بازم قصدش دزدیدن مبین بود و از شانس خوب متین درست همون لحظه به جای مبین، متین از خوابگاه اکسو بیرون اومده بود.

میگفت شانس خوب چون حاضر بود به جای مبین بدزدنش و کتکش بزنن اما مبین حالش خوب باشه، وانمود کردن به اینکه مبینه براش سخت نبود بیست سال این کار رو کرده بود پس یه پوزخند مثل مال مبین زد و با تمسخر گفت:

- بازم تو؟ بار قبل تیم حقوقی کمپانیم خوب آدمت نکرد نه؟ دوباره که پیدات شد؟ اصلا چطور آزاد شدی؟
دختر سعی کرد با اون کفشای پاشنه بلند و دامن کوتاهش با دلبری راه بره و در حال نزدیک شدن جواب داد:

- قبلا هم گفته بودم تا وقتی چیزی که میخوام رو نگیرم هرجا بری من پیدام میشه آزاد شدن از زندان هم برای من کاری نداشت فقط یکم خرج داشت
چیزی که میخواست؟ متین چیزی در این باره نمیدونست. این دختر چی میخواست؟

دختر با انگشت صورت متین رو لمس کرد و متین طوری صورتش رو عقب کشید که صدای شکستن چند تا از قلنجای گردنش رو شنید و بعد با شنیدن صدای دختر ترجیح داد صدای شکستن استخونای بدنشو بشنوه اما صدای این زن رو هرگز نشنوه:

- اون همه کتک خوردی اما ببین بازم خوب شدی بازم شدی همون مرد قشنگ و جذابی که من دوسش دارم همونی که مثل ماهی از دستت لیز میخوره

با یادآوری کتک خوردن مبین بازم خونش به جوش اومد و سعی کرد خودشو از دست مردا آزاد کنه شروع به دست و پا زدن و تقلا کردن کرد اما زن بی حوصله رو به مردی که گوشی متین رو شکسته بود گفت:

- دستشو ببند داره خسته ام میکنه.
متین با صدای بلند داد کشید بلکه صداش به گوش کسی برسه و برای نجاتش بیاد:

- یاااا ولم‌ کنید حق ندارین دستمو ببندین
حرفش اما خریداری نداشت و چند ثانیه بعد با وجود تقلاهای زیادش باز سردی فلز رو دور مچ هردو دستش حس کرد. دختر یه لبخند زشت تحویلش داد و گفت:

- میتونی هرچقدر میخوای داد بزنی من یکم پیش این پشت بوم رو برای سوپرایز دوست پسرم کامل رزرو کردم پس هیچ کس اینجا نمیاد و البته طبقه پایین هم برای تعمیرات تخلیه ست پس حتی صدات به گوش کسی هم نمیرسه

متین با این حرفا کاملا ناامید شد اما اجازه نداد زن شیطان صفت جلوش بفهمه که داره کم میاره:
- فکر میکنی چقدر طول میکشه دوباره مثل قبل پیدام کنن؟ هرچقدر میخوای میتونی بزنیم اما آخرش اونی که تقاص پس میده تویی نه من

دست زن باز صورت متین رو لمس کرد. متین باز صورتشو پس ‌کشید اما با یه نگاه زن به مردای پشت سرش، دو دست قوی سرش رو محکم نگه داشت طوری که نتونست این بار دست زن رو پس بزنه و باز صدای نحسش رو شنید:

- فکر میکنی قراره بازم بزنمت؟ نه هانی ما فقط یه کار ناتموم داریم که تموم کنیم. یادت که نرفته؟
یادش نرفته بود اما روحش حتی خبر هم نداشت که زن داره درباره چی حرف میزنه و فقط چند ثانیه طول کشید تا بفهمه

درست وقتی لبای زن روی لب هاش نشست و باعث شد دلش بخواد این بار این یکی رو واقعا طوری گازش بگیره که دیگه هیچ وقت نه به خودش نه به برادرش نزدیک نشه.

مبین چطور تونسته بود همچین چیز بزرگی رو ازش قایم کنه‌؟ این زن قبلا هم تصمیم داشت به مبین تجاوز کنه؟ باورش نمیشد. حالش رقت انگیز بود اما دلش بیشتر از خودش برای مبینی که چند ساعت با این هرزه تنها مونده بود می سوخت

زبون زن رو که سعی داشت وارد دهانش کنه رو محکم گاز گرفت و زن با جیغ بلندی ازش فاصله گرفت و با کفش پاشنه بلندش یه لگد به ساق پاش زد که انقدر عمیق بود که باعث شد متین بلند داد بکشه.

زن در حالی که دستش جلوی دهانش گذاشته بود که ببینه خون میاد یا نه نامفهوم و توک زبون جیغ زد:
- اینجوری فایده نداره برید ببندینش به ستون اون گوشه

دو مردی که متین رو گرفته بودن چشم گویان متین رو کشان کشان تا ستون بردن مرد سوم دستبند رو باز کرد و اینبار دستای متین رو دور ستون محکم بست و پاهاش هم طناب پیچ کردن.

متین کم کم داشت میترسید ستون انقدر عریض بود که دستاش حتی به زور بهم رسیده بود که بسته بشه چه برسه به اینکه بتونه تکون بخوره زن با یه پوزخند ترسناک روی صورتش جلو اومد و باز انگشتش رو روی صورت متین کشید

متین وول کوچکی خورد اما  درد دستش باعث شد دست از تلاش برای تکون خوردن برداره اصلا نمیشد تکون خورد. دست زن اینبار روی لبهاش رو لمس کرد و گفت:

- خیلی دوست دارم ببوسمت اما نمیتونم بهت این فرصت رو بدم که دوباره گازم بگیری پس نظرت با یه کار بهتر چیه؟
هیچ ایده ای برای کار بهتر این ابلیس نداشت اما یکم بعد که دست زن روی زیپ سویی شرتش نشست فهمید قصدش چیه و باز داد زد:

- اگه بهم دست بزنی دستتو قلم میکنم فهمیدی؟
دختر بدون توجه دستش رو سمت مرد سوم گرفت و در حالی که منتظر چیزی بود گفت:

-چطوری میخوای این کارو بکنی؟ تو که دست و پات بسته ست
خب حق با اون بود اما متین که تا ابد به این ستون بسته نمیموند

متین خواست جوابی بده اما با دیدن قیچی که مرد توی دست زن گذاشت کلا هرچی توی ذهنش بود پرید. انگار اصلا با همین قصد کمین کرده بودن چطور انقدر مجهز اومده بودن؟ قیچی زن روی یقه پلیور تن متین نشست و متین با فهمیدن قصدش تکون محکمی به خودش داد که اینبار به جز درد دستش درد سینه اش که نوک قیچی خیلی سطحی توش فرو رفته بود هم حس کرد اما باز بدون توجه به درد تهدید کرد:

- حق نداری این کارو بکنی ازت شکایت میکنم بدبختت میکنم
زن در حالی که بی توجه کل پلیور متین رو قیچی میکرد پوزخندی زد و گفت:
- بار قبل هم بدبختم کردی با اینکه حتی این کار رو نکرده بودم بذار اگه مجازاتی هست واسه یه دلیل شیرین باشه عزیزم. ببین این بار حداقل نزدمت

سوز سرمای زمستون به تن متین نشست دختر یکم عقب رفت و با اشتیاق به بدن نیمه لخت متین نگاه کرد و گفت:
- هربار که روی استیج پیرهنتو در میاوردی این صحنه رو تصور میکردم
دستشو جلو آورد و روی زخم روی سینه متین کشید و باعث دردش شد اما متین حتی داد هم نزد مبادا خوشحالش کنه دختر انگشت خونیش رو آروم به لب کشید و بعد انگار که یه بیمار روانی باشه گفت:

- درست مثل خودت شیرینه
متین در حال انفجار بود پس فقط با یه صورت سرخ و لبهایی که به هم فشار میداد نگاهش کرد دختر خندید و لبهاش رو اینبار روی نیپل راست متین گذاشت و در حالی که با دستش سینه اش رو چنگ مینداخت شروع به بوسیدن و مکیدنش کرد

معلوم بود توی این کار حرفه ای اما متین حتی یه ذره هم تحریک نمیشد. اون یه دختر بود و هیچ دختری نمیتونست متین رو تحریک کنه. قبلا فکر میکرد دلیلش حرفه ای نبودن دوست دختراش باشه اما حالا خوب میدونست دلیلش خودش و گرایششه.

یه پوزخند برای بی حاصل بودن تلاش پنج دقیقه ای دختر روی صورتش نشست و طعنه زد:

- میتونی تا صبح ادامه بدی اما انقدر زشت و کریحی که نمیتونی تحریکم کنی.
دختر که خودش هم متوجه شده بود تلاشش بی فایده ست اینبار دستش شلوار متین رو چنگ زد و بی توجه به چشمای گرد شده متین گفت:

- خب فکر کنم فقط تو انتخاب نقطه حساست اشتباه کردم نظرت چیه بدون مقدمه بریم سر اصل مطلب
متین حتی با شنیدنش هم خجالت کشید و از گوشاش دود بلند شد و با عصبانیت و بی وقفه داد زد:
- عوضی عوضی عوضی دستت بهم بخوره...




امروز سه تا مارت داشتیم اما بازم جای حساس تموم شد یه مژده بدم؟ تا پارت ۱۳۴ مدام جای حساس تمام میشه😈😈

Continue Reading

You'll Also Like

13.2K 2.1K 28
رقابتِ تیونگ و جونگ‌کوک سر جین، شوخی شوخی جدی شد.... تقریبا رییل لایف کاپل : تهجینکوک، تهجین، کوکجین، سپ، ناممین وضعیت آپ : فصل اول کامل شده couple...
27.1K 4.4K 50
Main couple : namjin sub couple : taekook (vers) Genre :romance, angst, omegavers خاندان کیم یه خانواده اصیل و ثروتمندند. پر جمعیتن، وفادار و قدرتم...
132K 28.5K 150
فصل آخر از سری مجموعه im not ok و paper cuts دوستان تازه وارد توجه کنید به دلایلی واتپد پارت ها رو به هم ریخته آپ کرده از روی لیست میتونید به ترتیب ش...
22.8K 4.4K 10
|completed| "من دوستت دارم جونگکوک. بیشتر از یه ساله که دوستت دارم..." "بهت گفتم که! پسره دوستت داره!" دوستش فریاد زد. "چقدر تو احمقی." یه خنده دیگه...