Without me |||KTH

خب دوستان؛ فکر کنم به جایی رسیدیم که بوکم لیاقت ووت دادن رو داشته باشه؛پس لطف کنید و انگشت خوشگلتونو روی ستاره بزنید و به فیکشنم ووت بدید تا کارام دیده بشه و پیشرفت بیشتری داشته باشم؛ متشکرم.

🧸تدیما🧸
»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»

سومین نگاهش به صورت تهیونگ گره خورد؛ پیشونی بلند تهیونگ به لطف حالت داده شدنش؛ بهتر دیده میشد و چهره اش رو جدی تر از قبل نشون میداد.

اخم ریز حاصل تمرکز میون ابروهاش؛ اخلاقش رو سرد جلوه میداد در صورتی که در حقیقت چیز دیگه ای بود.

سومین نگاهش به دستای تهیونگ کشیده شد.

دستای خوش فرم تهیونگ روی فرمون ماشین لوکسش قرار داشت؛رگای بیرون زده دستش از دو کیلومتری مشخص بود و دستاش رو مردونه تر نشون میداد و در آخر انگشتای بلند و باریک و کشیده اش که دور فرمون حلقه شده بودن.

همه اینها موجب تحسین جذابیت و زیبایی مردانه تهیونگ ؛ در ذهن سومین میشد و به طور ناگهانی یاد رون ملخش افتاد و ناخودآگاه لبخندی زد.

سومین لحظه ای با خودش گفت که چرا وقتی مدل بوده؛ تهیونگ رو ندیده؛ انگار که کور شده بود و این همون قدرت عشقه که آدم رو کور و کر میکنه.

انقدر غرق افکارش شده بود که متوجه نشد تهیونگ درو براش باز کرده.

تهیونگ لبخندی زد و دست سومین رو گرفت و گفت:
مدیر پارک... نمیخواید منو همراهی کنید؟

سومین از لحن تهیونگ خوشش اومد و سری تکون داد و کیفش رو از روی پاش برداشت و تهیونگ هم با کمی کشیدن دست سومین؛کمکش گرد از ماشین پیاده بشه.

جیسو نگاه مشکوکی به اونها انداخت و بعد شونه ای بالا داد و راهش رو به سمت نمایشگاه کشید.

تهیونگ بعد از فشردن ریموت؛ بدون اینکه کمر سومین رو لمس کنه؛دستش رو دورش حلقه کرد و به سمت نمایشگاه هدایتش کرد.

سومین متوجه دستی که دور کمرش حلقه شده بود؛ شد و ابرویی بالا داد؛ تهیونگ چقدر جنتلمن و محترم بود که حتی کمر باریکش رو لمس نمیکرد.

اونها وارد فروشگاه شدن و جیسو مشغول دیدن مدلای مختلف ماشین های لوکس؛اسپرت و شاسی بلند کمپانی شد.

این خیلی عجیب بود که فروشنده به استقبالشون نیومده بود.

تهیونگ چهرشو در هم کشید و رو به سومین گفت:
یعنی نمیخوان بیان ما رو به عنوان خریدار راهنمایی کنن؟