سومین از زمانی که پاش رو داخل کمپانی گذاشت،از نگهبان گرفته تا جیسو، دوست صمیمیش، احوال پرسی و خوش و بش کرد و این فقط تهیونگ بود که تعجب کارکنان کمپانی رو به چشم میدید و پچ پچ کردناشون به گوشش میرسید.
تهیونگ کی بود که از اون منظره لذت نبره؟
خیلی هیجان زده بود از اینکه تونسته همچین تاثیر مثبتی روی اون دختر بذاره، آره این همون سومینی بود که از دماغ فیل افتاده بود و هیچ کس رو بالاتر از خودش نمیدید و با هیچ کس گرم نمیگرفت.
سومین بعد از بیرون کشیدن کت مشکی رسمیش از تنش، با برداشتن لپ تاپش، به اتاق تهیونگ رفت.
طولی نکشید که تهیونگ متوجه ورود سومین شد، فنجون قهوه رو از لبش فاصله داد و روی میز گذاشت، لب باز کرد:
مشکلی پیش اومده مدیر پارک؟
سومین لپ تاپش رو روی میز، کنار لپ تاپ تهیونگ گذاشت،با یه لبخند کوچیک، دو تا دستاشو با هیجان بهم کوبید و گفت:
میخوام امروز کنار تو کار کنم!تهیونگ، با افکار شیطنت باری که در سر میپروروند،
دست به سینه به پشتی صندلیش تکیه داد، پوزخندی زد و با بالا فرستادن یکی از ابروهاش گفت:خانم پارک، انگار نمیخوایید به همکارتون یه محیط شخصی سازی شده بدین.
سومین به وضوح بادش خوابید،لبشو جلو داد و اینبار با کمی لوس شدن دست هاش رو کنار بدنش آویزان کرد و گفت:
تههه...تهه...تهههه...
تهیونگ کمی به جلو خم شد و انگشت اشاره اش رو بالا اورد، حرف دختر رو قطع کرد:
مدیر پارک، بیرون!
همین الان.سومین دیگه نمیتونست از این بیشتر خودشو در برابر اون مرد کوچیک کنه، پس لپ تاپش رو به دست گرفت که این بار، تهیونگ از جا بلند شد، جسم دختر رو میون بازوهاش حبس کرد که سومین با اخم کمرنگی گفت:
مدیر کیم...هیچ معلوم هست چیکار میکنی؟
تهیونگ تو گلو خندید و درست کنار گوش دختر، طوریکه دم و بازدم هاش درست روی گردن و گوش دختر فرود میومدن، لب زد:
دوست دخترمو بغل کردم، مشکلیه مدیر پارک؟
سومین با اون لحن تقریباً دلهره آور تهیونگ،کلمات از ذهنش پا به فرار گذاشتند و لب هاش بهم مهر و موم شد،بی هیچ حرکتی میون نرده های زندان آغوش مرد،حبس شده بود.
در این حین،جیسو به ناگهان بدون در زدن، بعد از کشیدن دستگیره اتاق به سمت پایین و هل دادن در، وارد شد.
لحظه ای بعد، این دست راست جیسو بود که جلوی دهانی که از حیرت باز مونده بود، گرفته شد.
تهیونگ با زدن نیشخندی به جیسو، صورت پایین انداخته شده سومین رو به سمت خودش مایل کرد، بی اجازه، خیلی آروم و آهسته، لب هاش رو روی پنبه های نرم دختر قرار داد.
همین برای جیسو کافی بود تا در رو ببنده و پا به فرار بگذاره و ساعتی بعد همه کمپانی از رابطه اونها خبر دار شده باشند.
تهیونگ تنها چیزی که در اون لحظه براش حائز اهمیت بود، مزه لبهای پنبه ای، لطیف و ظریفِ شکلاتی دختر که حاصل موندن طعم نوتلا روی اسفنج زبونش بود، میبود.
سومین که دو روزی بود که بوسه های تهیونگ رو اینطور حس نکرده بود،لپ تاپ رو به آرومی روی میز گذاشت،
سعی کرد توی بازوهای مرد بچرخه و موفق هم شد، بعد از قاب کردن صورت مرد،دوباره خودش رو به دستان مرد مهربون و خوش چهره روبروش سپرد.تهیونگ متوجه شد سومین هم با کمال میل خودشو بهش سپرده، درست مثل دفعه های قبل، پس اینبار با تمام توانش، سعی کرد بوسه های از تَه دل تر و خالصانه تری به لب هاش بزنه، در نتیجه، چندین بار به لب پایینی دختر بوسه نشوند، با شدت بیشتری لب بالاییش رو مکید و بوسه زد.
::
::
::
::
::
::نامجون بعد از پیاده شدن از تاکسی، پول راننده رو بهش داد.
رو به نارین با در هم کشیدن ابروهاش بر اثر نور خورشید،رو به نارین دستی پشت گردنش کشید و لب باز کرد:
عزیزم...اینجا خیلی شیب داره،نظرت چیه دست منو بگیری؟
نارین با پایین انداختن سرش،لبخند خجالتی و کمرنگی زد،دستشو درست کف دست مرد گذاشت.
نامجون لبخند چال گونه ای زد، با کشیدن خیلی ملایم دست دوست دختر جدیدش،اولین قدمشون رو به پارک جنگلی جمشیدیه رسوندند.
نارین که سرش رو پایین انداخته بود، بعد از گذشتن از در ورودی، توجهش به دو جفت جای پای بزرگ و غول پیکر که روی سنگ به جا مونده بود جلب شد، بلافاصله گوشیش رو بیرون کشید و عکسی ثبت کرد.
نامجون اوهی زمزمه کرد و مثل دختر، عکسی ثبت کرد.
نامجون زمزمه کرد:
مثل جای پای انسان اولیه اس.نارین با تموم دادن سر، تایید کرد، نامجون پاش رو روی یکی از اون جای پا ها گذاشت و نارین هم پای دیگه اش رو کنار پای نامجون قرار داد.
به اختلاف سایز پاشون با پای هم دیگه و انسان اولیه خندیدند.
حالا کمی جلوتر رفتند و با شیر آب چشمه مانندی که از بین دو تا دست بزرگ، همون دستای انسان اولیه بیرون میومد و مثل آبشار پایین میریخت.نامجون اوهی گفت و به سمت اون آبخوری رفت و دختر رو همراه خودش کشید.
زیر لب گفت:
نارین...هیچ وقت فکر نمیکردم که اینجا انقدر زیبا باشه..
ببین...وای مجسمه ها رو نگاه کن!
کاش زود تر اینجا میومدیم.(خودم خوب میدونم که این بار با هر دفعه کم تر آپ کردم، اما خیلی خسته بودم، نمیخواستم شما رو هم منتظر بذارم، پس آپش کردم، بوس بهتون عزیزای تدیما)

YOU ARE READING
Without me |||KTH
FanfictionGenre : [BDSM] [smut] [slice of life] [angst] [boyxgirl] [Romance] [happy end ] +18 ?????: ???? ??? ? ?????? ????? ?? ???? ??? ? ?????????? ?? ??? ????? ?? ?? ??? ?? ??? ???? ? ?? ??? ???? ???? ? ??????? ???? ?????. ??? ??????????? ????? ? ??? ???...