خب خب خب، دوستان و همراهانِ جان، گلنار به دست، لبِ حوضچه آب مقدس بشینید، میریم تو اسمات.
دوستان عزیزی که اسمات نمیخونن هم حواسشون باشه که همین الان میریم تو اسمات 😂.
اینم بگم که چندان حوصله اسمات نداشتم، انقدر که توی حوضچه آب مقدس شنا کردم خسته شدم، پس انتظار یه اسمات خیلی طولانی رو نداشته باشید ، ولی مثل بقیه اسماتا خیلی خیته!
شاید باورتون نشه، اما اونقدر که دلم میخواد ققنوس رو آپ کنم که نگو، اما میگم گوه اضافه نخور، الان توی همین دو تا فیک هم داری دست و پا میزنی!
::
::
::این دهمین اسپنکی بود که روی باسنِ سرخ شده دختر فرود میومد.
سومین لب هاش رو از درد به هم دوخته بود و چیزی نمیگفت تا تنبیهش تموم بشه، چون به گفته تهیونگ، هر اعتراضی مساویه با اون اتاق ترسناک.تهیونگ دختر رو به پشت برگردوند، زانو ها و آرنجش رو دو طرف بدن دختر گذاشت، که با چشمان بارونیش مواجه شد، نچ نچی کرد، صورت دختر رو قاب کرد و با نوک انگشتان شصتش، آروم اشک هاش رو کنار زد.
بوسه آرومی به لبهاش زد و روی لبهای دختر آروم زمزمه کرد:
به تختم خوش اومدی پرنسس خانم.سومین با دلخوری زمزمه کرد:
انگار تخت خودم بهتر بود، تا حالا اینطوری دست روم بلند نکرده بودی، میدونی چقدر درد داشت؟تهیونگ با نگاه مهربونش، لبخند زیبایی زد، آروم موهای آشفته شده دختر رو از روی پیشونیش کنار زد و زمزمه کرد:
اما ببین، الان، اینجا تو عمارت بزرگ منی، حالا همسرم محسوب میشی و خب دستای من دلشون برای لمس بدنت تنگ شده.سومین روش رو از صورت تهیونگ گرفت و آروم زمزمه کرد:
باهات حرفی ندارم.تهیونگ چونه دختر رو بین انگشت شصت و اشاره اش گرفت و به سمت خودش برگردوند، دختر این بار نگاه زیبا و فریبنده اش رو از مرد گرفت و به گوشه اتاق داد.
تهیونگ لبخندی زد، پیشونی دختر رو طولانی و گرم بوسید، دستاش میون موهای دختر فرو رفتند و نوازش وارانه انگستاش لابلاشون حرکت کردند، آروم زمزمه کرد:
منو نمیبخشی؟ هوم؟
حتی اگه برات یه هدیه خوشگل داشته باشم؟سومین سری تکون داد و گفت:
نچ، اصلا، وای چقدر هم هوا گرمه.تهیونگ پوزخندی زد، این بار از تهدید استفاده کرد:
اگه از این روش آشتی نکنی برام چاره ای جز اون اتاق نمیزاری.
سومین با نگاه ترسیده اش، زمزمه کرد:
اون اتاق؟
به هیچ وجه، نمیشه اون اتاق رو انباری کنی؟
اصلا جالب نیست!
تهیونگ تک خندی زد و گفت:
الان آشتی ای؟سومین با اخم میون ابروهاش گفت:
کادوم رو فردا ازت میگیرم، به نفعته یه چیز خوب باشه.تهیونک خنده زیبایی کرد که سومین لبخندی زد و زمزمه وار گفت:
نمیخوای دستامو باز کنی؟
اجازه ندارم لمست کنم؟

YOU ARE READING
Without me |||KTH
FanfictionGenre : [BDSM] [smut] [slice of life] [angst] [boyxgirl] [Romance] [happy end ] +18 ?????: ???? ??? ? ?????? ????? ?? ???? ??? ? ?????????? ?? ??? ????? ?? ?? ??? ?? ??? ???? ? ?? ??? ???? ???? ? ??????? ???? ?????. ??? ??????????? ????? ? ??? ???...