抖阴社区

part 23 : Let Me Go

Start from the beginning
                                        

نامجون و نارین بدون عوض کردن روپوش پزشکیشون؛با سریع ترین حالت ممکن سوار هلیکوپتر شدند.
(

هلی کوپتر هلی کوپتر 😂)

نارین کمربندش رو بست و گفت:

پروفسور کیم چه اتفاقی افتاده؟

نامجون در حالیکه کمربندش رو میبست گفت:

یه اتوبوس در بیست کیلومتری فرودگاه اینچئون تصادف کرده؛ سه تا مصدوم نیاز به جراحی اورژانسی مغز دارند و در ضمن دو تا دکتر اونجا هستند اما یه بیمار علائم حیاتیش داره خیلی ضعیف میشه و ما قراره اون رو جراحی کنیم.

نارین سری تکون داد و گفت:

پروفسور کیم قراره دقیقا چه جراحی ای انجام بدیم؟
من هم باید آمادگی ذهنی داشته باشم.

نامجون سری تکون داد و گفت:

قراره میله ای به ضخامت پنج سانتی متر که از مجرای گوش بیمار؛حدوداً بیست سانتی متر داخل رفته رو بیرون بکشیم؛بدون هیچ آسیب مغزی نخاعی.

نارین سری تکون داد و گفت:
جراحی سختی در پیشه.

نامجون سری تکون داد و عاهی کشید؛قرار بود الان به خونه سومین بره تا ببینه اون دختر داره چه غلطی میکنه دقیقاً؛اما با این جراحی گیر افتاده بود.

صدای قار و قور شکم نامجون بلند شد و با دیدن لبخند گوشه لب نارین؛لبش رو گاز گرفت و با اخم گفت:
به چی میخندی دکتر پارک؟

دکتر پارک بی هیچ حرفی؛بسته بیسکویت کوچیکی که شینهه؛یکی از رزیدنتاش بهش داده بود رو به سمت دکتر کیم گرفت و گفت:

حتما گرسنه اید؛لطفاً اینو قبول کنید.

نامجون لبخند چال گونه ای معروفشو زد و بیسکویت رو از نارین گرفت و ممنونمی زیر لب گفت.

دکتر کیم در حالیکه بسته بیسکویت رو باز میکرد گفت:

راستی...اون میله به خود اتوبوس چسبیده و چون این جراحی خیلی سخته به ما سپردنش؛یعنی قراره توی اتوبوس این جراحی رو انجام بدیم!

نارین با تعجب گفت:

خدایا! چه وضع بدی!

نامجون یه دونه از بیسکویتا رو به سمت دهن نارین برد و نارین با تعجب؛بیسکویت رو از دست نامجون گرفت و نامجون تازه حواسش سرجاش اومد که چیکار کرده.

نارین لبخند شرمگینی زد و گفت:
ممنونم پروفسور.

»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»

Without me |||KTH Where stories live. Discover now