در را پشت سر خود بست ، نفسی که همراه افکار و احساسات سرکوب شده اش حبس کرده بود را رها کرد و به دیوار رو به رو خیره شد...
همان دیواری که کمی پیش در خیالش تا سقف در خون فرو رفته بود...
راهش را به سمت اتاق مشاهده پیش گرفت و پس از ورود به آن فضای بسته به سمت جک رفت و بر روی یک صندلی کنار او نشست..
مرد برگه ای زیر دستش بود و همزمان با بررسی کردن آن با سیستم هم کار می کرد،
اخمی که بر روی پیشانی داشت و ممارستی که به خرج می داد ویل را هم کنجکاو کرده بود..
درگیر چه شده که نیم نگاهی به ویل نمی اندازد تا حداقل از او بپرسد چرا در بازجویی وقفه ایجاد کرده؟!
خودکار را برداشته بود و چیزی را در حاشیه ی برگه یادداشت می کرد..
نگاه پسر به آن نوشته افتاد و چند کلمه ی آشنا باعث شدند احتمال بدهد آنچه جک بر روی برگه نوشته آدرس باشد یا چیزی در این مایه ها..
با صدای جک که همچنان درگیر سیستم بود به خود آمد،- اون یارو هنری رابینسون..
یه فامیل داشته مثل اینکه، ولی زمان تحقیقاتِ خودش از اونجایی که بستگان درجه یک رو یا نداشته و یا در قید حیات نبودن به چیزی نرسیدیم..
دوباره پیگیری کردم ؛ یه بازه ی زمانی حدود بیست سال پیش، هنری رابینسون کفیل یه شخصی بوده که بعد از یه مدت هم اون کفالت منتفی شد..
طرف با اسم "فرانک رابینسون" سابقه داره و برادرزاده اش می شه..
اما خب این سوابق فقط توی سیستم اطلاعات دولتی هست و با شماره ی تامین اجتماعی تونستم پیداش کنم...
الان با یه فامیل جدید زندگی می کنه!..ویل با دقت به حرف های او گوش می داد و هر لحظه بیشتر توجه اش جلب می شد..
راضی بود که جک تا این اندازه به گفته هایش اعتماد دارد و بعد از درخواست او برای پیگیری "رابینسون" واقعا اقدامات لازم را انجام داده..
با نگاهی قدردان به او خیره شد ، که این مرد به جرات از محدود افرادی بود که برای رستگاری در کارش از محدودیت ها هم بی درنگ عبور می کرد!..نگاهی به آن سوی شیشه و مردی که بر روی صندلی لم داده بود انداخت..
هانیبال آنقدر بی قید و آرام به نظر می آمد که گویا او از اتاق مشاهده در حال نظارت بازداشتی ها بود!..
چشمانش را با حرص بست و قبل از اینکه جک هر گونه صحبتی در باب به تعویق انداختنِ بررسی آدرس بکند زمزمه کرد،_ می رم سراغش..
جک لحظه ای از ضربه زدن بر روی دکمه های کیبورد دست برداشت و به او خیره شد..
کم کم اخم کم رنگی هم مهمان پیشانی اش شد..- فعلا باید پرونده ی هانیبال لکتر بسته بشه..
تا ابد که نمیتونیم نگهش داریم،
همین الان هم میتونه درخواست وکیل بده!ویل پوزخندی زد و آن برگه که محتوایش شامل آدرس بود را از روی میز برداشت..
و بی توجه به نگاه شاکی جک پاسخ داد،- فکر می کنی چرا تا الان درخواست نداده؟!
اصلا براش دردسری نداریم..
خیالش راحته!
حقم داره ببین خودتو ، کوچیک ترین حرکتش نگرانت می کنه!
بذار یکم اون تو منتظر بمونه شاید زبون باز کرد..
کسی رو نفرست داخل تا برگردم!

YOU ARE READING
i will not return [Hannigram]
Fanfiction????? ?? ???? ???? ? ??????? ???? ? ????? ?????. "In the war between sanity and madness, there are no victors - only scars." Channel ID : @iwnr_novel