抖阴社区

                                    

از پله ها که پایین می آمد او را حین صحبت با یکی از افراد که احتمالا نگهبان بود پیدا کرد..
به سالن که رسید سر جایش متوقف شد که جسارت کافی را نداشت تا باز هم خود را بستر بی رحمی های او کند!
فقط منتظر ماند تا خود مرد به سراغش بیاید..

وقتی بالاخره نگهبان به دستور او مرخص شد ، مرد نیم نگاهی به بالیس و حال و روز آشفته اش انداخت..
و سپس درحالی که سیگاری میان لب هایش قرار می داد به سمت پنجره ی سراسری رفت که تاریکی شب و فضای حیاط را با سخاوت به نمایش می گذاشت..

سیگار را روشن کرد و پس از دو پک طولانی او را صدا کرد تا به سمتش بیاید..

بالیس اطاعت کرد و با قدم هایی آرام به سمت مرد رفت ، به علت درد و ورم هایی که کشیدگی شدید عضلات باعثشان بود ، نمی‌توانست به چابکی قبل عمل کند و با تاخیر به هانیبال رسید..

تصمیم گرفت که فعلا تنها ماموریتی که برایش به آمریکا عازم شده بود را به انجام برساند،

- آقا...
در مورد....تئو..

مشتی که بر روی فکش کوبیده شد کاملا قابل انتظار بود اما درد ضربات سنگین او هرگز عادی و یا قابل تحمل نمی شد..
جسمش بر روی میز بیلیاردی که نزدیک پنجره سراسری بود خم شد و بالا تنه و دست ها میهمان آن زمینه ی سبز رنگ شدند..
احساس وحشتناکی شبیه به آن داشت که فکش شکسته و قرار است تا ابد کج بماند..

جرات نداشت تکانش بدهد که صدای رعب آور شکستگی به گوشش نرسد،
اما مگر چاره ای هم داشت؟!
باید حرفش را می زد وگرنه هم برای ارباب و هم تئو گران تمام می شد..

اما قبل از آنکه فرصت کند از آن حالت در آمده ، زبان را باری دیگر در دهان بچرخاند گردنش به شدت فشرده شد و شقیقه اش محکم تر به میز چسبید ، در همان حالت خم شده بر روی میز ماند و گرمای بدن مرد را پشت خود احساس کرد..

لعنت به جسمش که در این وضعیت هم تحریک می شد و در برابر هانیبال ضعف داشت!..
به قدری که به امنیت خود هم پشت پا زده تنها تسلیم او شود..
چشم ها درشت شده بودند از لذت گرمای تن مرد و از یاد برده بود که باید حداقل دقایقی را برای بقا بجنگد!..

انگشتان مرد پایین تر آمد و دور گلوی بالیس حلقه شد..
فشار دستش آغاز شد و موج خفگی و کمبود اکسیژن در راه بود..
هیچ نشده گلو و حنجره به سوزش افتادند و ناله ها در گره ی دست مرد خفه می شدند..

صدای التماس و خس خس ریه هایش در میان صدای بم مرد که لحظه‌ای از فشار کم نمی‌کرد ، گم شد!..

+ چه گهی داشتی می خوردی؟!
تئو چی؟!

خم شد و کنار گوش بالیس ادامه داد،

+ انقدر تنت می خاره و محتاجِ دردی که به گندایی که تو گذشته زدی اشاره می کنی؟!
انقدر سوراخت نبض گرفته که پای تئو رو بکشی وسط؟

i will not returnWhere stories live. Discover now